سقوط قصاب دمشق: برندگان و بازندگان
بر اساس تحلیل آقای خامنهای، جمهوری اسلامی نیاز به تجدید نظر در مواضع خود برای گشودن راه مذاکره با آمریکا ندارد و برعکس، مذاکره، چه رسد به رابطه، را زیانبار میداند.
گروه دوم یعنی «بچههای نیویورک» برعکس، مذاکره با «شیطان بزرگ» را ضروری میدانند. اما از آنجا که جرات ندارند علنا با «رهبر معظم» مخالفت کنند، «مذاکرات محدود» (به گفته وزیر امور خارجه اسلامی، آقای عباس عراقچی) یا «مذاکرات غیرمستقیم» (به گفته معاون او آقای مجید تختروانچی) را توصیه میکنند. آنان همچنین خواستار محدود نگه داشتن هر مذاکره احتمالی به مسئله هستهای و رفع تحریمها هستند.
گروه سوم کوشش برای مذاکره از طریق میانجیگران را توصیه میکنند و ژاپن، عمان و عراق را در آن نقش میبینند. به گمان آنان، بازگشت به مسیر دیپلماسی میتواند با بازگشایی مذاکرات با قدرتهای اروپایی آغاز شود، به این امید که آمریکای ترامپ خود را در حالت انزوا ببیند و از موضع ضعف، خواستار تجدید مذاکرات با جمهوری اسلامی گردد.
هر سه گروه در دنیای خیالی خود روشن نمیکنند که منظورشان از مذاکرات چیست. آنان گاه از گفتوشنود سخن میگویند (مثلا آقای عارف، معاون اول آقای پزشکیان، میگوید ما اهل گفتوشنود هستیم!) گروهی دیگر «مذاکرات فراگیر» را توصیه میکنند (مثلا آقای محمدجواد ظریف که نقش جوکر را برای آقای پزشکیان برعهده دارد). دستورکار مذاکرات نیز از دید گروههای دوم و سوم نامعلوم است. تنها گروه اولی به رهبری آقای خامنهای این دستور را به شیوه خود ترسیم میکند.
آقای خامنهای میگوید: «اگر در مسئله هستهای عقبنشینی کردیم، مسئله شما با آمریکا تمام میشود؟ نه آقا! موضوع موشک را پیش آورید که چرا این همه موشک دارید؟ بعد قضیه محور مقاومت پیش میآید که اگر این قضایا را حل کردید و عقبنشینی کردید، قضیه حقوق بشر پیش میآید. اگر قضیه حقوق بشر را حلوفصل کردید و گفتید خیلی خوب ما به دستورالعمل شما عمل میکنیم، قضیه دخالت دین در دولت پیش میآید. مگر ول میکنند؟»
سخنان «رهبر معظم» نشان میدهد که از دید او، عقبنشینی در همه زمینهها لااقل قابل تصور است؛ همه زمینهها بهجز جدایی دین و دولت که ستون فقرات ایدئولوژیک نظام را تشکیل میدهد.
آمیختن دین و دولت به نظام امکان میدهد که دین تصوری خود را به مقام «حقیقت» ارتقاء دهد. در حالی که دولت معرف واقعیت است. از دید دین، حقیقت همواره بر واقعیت رجحان دارد. واقعیت قابل نفی و اثبات و البته انتقاد است. حقیقت قابل نفی نیست و نیازی به اثبات هم ندارد و صد البته مبری از انتقاد است.
از آنجا که دین آنی است که شما قبول دارید، بهعنوان حکمران میتوانید مدعی شوید که آنچه میگویید نهتنها حقیقت بلکه حق است و هر آنچه چالشگر این تصور باشد، باطل به شمار میرود.
از این دید، آقای خامنهای میتواند بدون آنکه از شرم سرخ شود، بگوید: «انقلاب اسلامی ما را در مسیر فتح قلهها قرار داد. در این مسیر گاه خسته میشویم و بهناچار متوقف میشویم، اما حرکت ما به سوی بلندترین قلهها متوقف نمیشود. قلههایی که الگویی برای همه بشریتاند!»
در ادبیات جهانی از جمله ادبیات پربار خودمان، نسخههای گوناگونی از جهانهای تصوری خیالی و مجازی را میتوان یافت. «هفت پیکر» نظامی گنجوی یک نمونه درخشان است. نسخه نیمهفکاهی جهان تصوری را میتوان در «کاندید»، اثر ولتر، فیلسوف فرانسویــسوییسی، یافت. دکتر «پانگلاس»، قهرمان داستان، معتقد است که جهان موجود بهترین جهان ممکن است، به یک شرط: همه بپذیریم که این بهترین جهان ممکن است! ولتر البته فلسفه لایبنیتس، فیلسوف آلمانی، را به طنز میکشد؛ فلسفهای که بر اساس آن، جهان موجود بهترین است، زیرا خالق آن، خداوند متعال، سازنده بهترینها است.
در «آلیس در سرزمین عجایب» از شاعر انگلیسی، لوئیس کارول، قهرمان نوبالغ داستان در جهان خیالی خود سفر میکند و علیرغم خطراتی که پیش میآید، خود را در جهانی بهتر از جهان واقعیات مییابد.
در «اعترافات یک تریاکی انگلیسی»، توماس د کوئینسی دنیای موازی خود را با مصرف تریاک ترسیم میکند و با تحمل همه دردها و مصائب جهان واقعیات، بهنوعی شادمانی یا رضایت از خویش میرسد؛ همانطور که آقای خامنهای، البته احتمالا بدون استفاده از مواد مخدر، رسیده است.
روزنامه کیهان که گزارش میدهد «جوانان بلژیک به ندای مقاومت آقای خامنهای لبیک گفتند»، میداند که چنین اتفاقی رخ نداده است.
سردار عبدالرحیم موسوی، فرمانده ارتش جمهوری اسلامی، میداند که توانایی «خرد کردن» اسرائیل را در یک جنگ تمامعیار ندارد، اما با این حال، هارتوپورتهای جهان خیالی را تکرار میکند. او همچنین میداند که ادعای مربوط به داشتن «سلاحهایی فراتر از تصور» او شایسته کمدین است نه یک فرمانده نظامی، اما چارهای جز قرار دادن خیال بهجای واقعیت ندارد.
بر اساس تحلیل آقای خامنهای، جمهوری اسلامی نیاز به تجدید نظر در مواضع خود برای گشودن راه مذاکره با آمریکا ندارد و برعکس، مذاکره، چه رسد به رابطه، را زیانبار میداند.
گروه دوم یعنی «بچههای نیویورک» برعکس، مذاکره با «شیطان بزرگ» را ضروری میدانند. اما از آنجا که جرات ندارند علنا با «رهبر معظم» مخالفت کنند، «مذاکرات محدود» (به گفته وزیر امور خارجه اسلامی، آقای عباس عراقچی) یا «مذاکرات غیرمستقیم» (به گفته معاون او آقای مجید تختروانچی) را توصیه میکنند. آنان همچنین خواستار محدود نگه داشتن هر مذاکره احتمالی به مسئله هستهای و رفع تحریمها هستند.
گروه سوم کوشش برای مذاکره از طریق میانجیگران را توصیه میکنند و ژاپن، عمان و عراق را در آن نقش میبینند. به گمان آنان، بازگشت به مسیر دیپلماسی میتواند با بازگشایی مذاکرات با قدرتهای اروپایی آغاز شود، به این امید که آمریکای ترامپ خود را در حالت انزوا ببیند و از موضع ضعف، خواستار تجدید مذاکرات با جمهوری اسلامی گردد.
هر سه گروه در دنیای خیالی خود روشن نمیکنند که منظورشان از مذاکرات چیست. آنان گاه از گفتوشنود سخن میگویند (مثلا آقای عارف، معاون اول آقای پزشکیان، میگوید ما اهل گفتوشنود هستیم!) گروهی دیگر «مذاکرات فراگیر» را توصیه میکنند (مثلا آقای محمدجواد ظریف که نقش جوکر را برای آقای پزشکیان برعهده دارد). دستورکار مذاکرات نیز از دید گروههای دوم و سوم نامعلوم است. تنها گروه اولی به رهبری آقای خامنهای این دستور را به شیوه خود ترسیم میکند.
آقای خامنهای میگوید: «اگر در مسئله هستهای عقبنشینی کردیم، مسئله شما با آمریکا تمام میشود؟ نه آقا! موضوع موشک را پیش آورید که چرا این همه موشک دارید؟ بعد قضیه محور مقاومت پیش میآید که اگر این قضایا را حل کردید و عقبنشینی کردید، قضیه حقوق بشر پیش میآید. اگر قضیه حقوق بشر را حلوفصل کردید و گفتید خیلی خوب ما به دستورالعمل شما عمل میکنیم، قضیه دخالت دین در دولت پیش میآید. مگر ول میکنند؟»
سخنان «رهبر معظم» نشان میدهد که از دید او، عقبنشینی در همه زمینهها لااقل قابل تصور است؛ همه زمینهها بهجز جدایی دین و دولت که ستون فقرات ایدئولوژیک نظام را تشکیل میدهد.
آمیختن دین و دولت به نظام امکان میدهد که دین تصوری خود را به مقام «حقیقت» ارتقاء دهد. در حالی که دولت معرف واقعیت است. از دید دین، حقیقت همواره بر واقعیت رجحان دارد. واقعیت قابل نفی و اثبات و البته انتقاد است. حقیقت قابل نفی نیست و نیازی به اثبات هم ندارد و صد البته مبری از انتقاد است.
از آنجا که دین آنی است که شما قبول دارید، بهعنوان حکمران میتوانید مدعی شوید که آنچه میگویید نهتنها حقیقت بلکه حق است و هر آنچه چالشگر این تصور باشد، باطل به شمار میرود.
از این دید، آقای خامنهای میتواند بدون آنکه از شرم سرخ شود، بگوید: «انقلاب اسلامی ما را در مسیر فتح قلهها قرار داد. در این مسیر گاه خسته میشویم و بهناچار متوقف میشویم، اما حرکت ما به سوی بلندترین قلهها متوقف نمیشود. قلههایی که الگویی برای همه بشریتاند!»
در ادبیات جهانی از جمله ادبیات پربار خودمان، نسخههای گوناگونی از جهانهای تصوری خیالی و مجازی را میتوان یافت. «هفت پیکر» نظامی گنجوی یک نمونه درخشان است. نسخه نیمهفکاهی جهان تصوری را میتوان در «کاندید»، اثر ولتر، فیلسوف فرانسویــسوییسی، یافت. دکتر «پانگلاس»، قهرمان داستان، معتقد است که جهان موجود بهترین جهان ممکن است، به یک شرط: همه بپذیریم که این بهترین جهان ممکن است! ولتر البته فلسفه لایبنیتس، فیلسوف آلمانی، را به طنز میکشد؛ فلسفهای که بر اساس آن، جهان موجود بهترین است، زیرا خالق آن، خداوند متعال، سازنده بهترینها است.
در «آلیس در سرزمین عجایب» از شاعر انگلیسی، لوئیس کارول، قهرمان نوبالغ داستان در جهان خیالی خود سفر میکند و علیرغم خطراتی که پیش میآید، خود را در جهانی بهتر از جهان واقعیات مییابد.
در «اعترافات یک تریاکی انگلیسی»، توماس د کوئینسی دنیای موازی خود را با مصرف تریاک ترسیم میکند و با تحمل همه دردها و مصائب جهان واقعیات، بهنوعی شادمانی یا رضایت از خویش میرسد؛ همانطور که آقای خامنهای، البته احتمالا بدون استفاده از مواد مخدر، رسیده است.
روزنامه کیهان که گزارش میدهد «جوانان بلژیک به ندای مقاومت آقای خامنهای لبیک گفتند»، میداند که چنین اتفاقی رخ نداده است.
سردار عبدالرحیم موسوی، فرمانده ارتش جمهوری اسلامی، میداند که توانایی «خرد کردن» اسرائیل را در یک جنگ تمامعیار ندارد، اما با این حال، هارتوپورتهای جهان خیالی را تکرار میکند. او همچنین میداند که ادعای مربوط به داشتن «سلاحهایی فراتر از تصور» او شایسته کمدین است نه یک فرمانده نظامی، اما چارهای جز قرار دادن خیال بهجای واقعیت ندارد.