بمان و خواب مرا بیشتر معطر کن
هزارویک شب افسانه را مکرر کن
به پلکی آمدی از آن سوی نیامدها
بمان و خستگی جان و جسم را در کن
منِ کهنشده را از جوانه پر کردی
منِ کهنشده را شاعری نوآور کن
کسی هنوز عیار تو را نفهمیدهست
هرآنچه آینهٔ شعر گفت باور کن
بدا که از غزل من لبی نمینوشی
«مرا ببوس» برایم بخوان و نوبر کن
سرودههای مرا فتح کردن آسان است
نگفتههای مرا میتوانی از بر کن
و نقطهچینی اگر بین شعر و من باقیست
تو آن نباید را نقطهنقطه کمتر کن
کمی به فکر غزلهای ناتمامم باش
کم این قلمشده را شرمسار جوهر کن
#محمدعلی_بهمنی
@AltafOlAshaar
هزارویک شب افسانه را مکرر کن
به پلکی آمدی از آن سوی نیامدها
بمان و خستگی جان و جسم را در کن
منِ کهنشده را از جوانه پر کردی
منِ کهنشده را شاعری نوآور کن
کسی هنوز عیار تو را نفهمیدهست
هرآنچه آینهٔ شعر گفت باور کن
بدا که از غزل من لبی نمینوشی
«مرا ببوس» برایم بخوان و نوبر کن
سرودههای مرا فتح کردن آسان است
نگفتههای مرا میتوانی از بر کن
و نقطهچینی اگر بین شعر و من باقیست
تو آن نباید را نقطهنقطه کمتر کن
کمی به فکر غزلهای ناتمامم باش
کم این قلمشده را شرمسار جوهر کن
#محمدعلی_بهمنی
@AltafOlAshaar