- باید زنِ عموی مرحومتو عقد کنی زاگرس!
خان آقا این را گفت و رنگِ نبات پرید. وحشت زده چشم هایش را به زاگرس دوخت و لب زد:
- آقاجون من...
خان آقا داد زد:
- حرف نباشه دختر! عروس وقتی پا به این خونه می ذاره با کفن میره بیرون، شنفتی؟
زاگرس که تا آن موقع ساکت بود آهسته گفت:
- عقدش میکنم به شرطی که بچهی تویِ شکمش رو سقط کنه!
https://t.me/+XhOAU3pF0ExmODg0
خان آقا این را گفت و رنگِ نبات پرید. وحشت زده چشم هایش را به زاگرس دوخت و لب زد:
- آقاجون من...
خان آقا داد زد:
- حرف نباشه دختر! عروس وقتی پا به این خونه می ذاره با کفن میره بیرون، شنفتی؟
زاگرس که تا آن موقع ساکت بود آهسته گفت:
- عقدش میکنم به شرطی که بچهی تویِ شکمش رو سقط کنه!
https://t.me/+XhOAU3pF0ExmODg0