_رفیقم قبل از مرگش تورو به من سپرد کوچولو! پس قبل از اینکه قاطی کنم و سگ بشم باهام راه بیا❌
با ترس به دست گرمش که روی شکمم نشست نگاه کردم
_تو که نمیخوای این کوچولو رو وقتی بدنیا اومد ازت بگیرم؟
محکم دستش پس زدم
_شما هیچ حقی ندارید پاشا خان! هیچ نسبت خونی هم با بچه من ندارید
در نتیجه نمیتونید بچهم ازم بگیرید
میرم کلفتی خونه مردم میکنم ولی زیر دِین شما و خانوادتون نمیمونم
نیشخندی زد
بیتوجه به وضعیتم سیگارش آتیش زد
_هنوز قدرت خاندان حکمت دست کم گرفتی؟
به شکمم اشاره زد
_هر وقت توله تو شکمت پس انداختی اجازه میدم بری
نزدیکم شد و با دستی که سیگار دستش بود موهام پشت گوشم داد
از ترس اینکه نسوزم آروم عقب رفتم
_من که میدونم چه نقشه ای برای بچهم دارید!
ولی کور خوندید! نمیتونید با تهدیداتون منو بترسونید پاشاخان
ازتـ.. ازتون شکایت میکنم
پک سنگینی به سیگارش زد دودش تو صورتم خالی کرد
_خب! حالا چه نقشه ای دارم مغزفندوقی؟
دندون روی هم سابیدم
_میخواید بچه رفیقتون که مثل برادرتون بود رو از زنش که حالا بیکسکار شده بگیرید
زبونی روی لبم کشیدم و ادامه دادم
_تاوان نازا بودن زنتون ستاره و بیوارث موندن خاندان حکمت من باید بدم؟!
دندون تیز کردید برای گرفتن بچه من! تنها یادگاری فرزاد!
دستام دور شکمم حلقه کردم
_ولی من نمیزارم!
نمیزارم بچهم ازم بگیری حتی اگه سرتا پام پول و طلا بگیری بازم نمیزارم
نگاهش روی بدنم نشست و روی سینههام قفل شد
_قبلا هم بهت گفته بودم یاسـ..
داد زدم
_به من نگو یاس! من واسه تو یاسمن خانومم زنِ فرزاد خدابیامرز
تکخند عصبی زد
سیگارش پایین انداخت و زیر کفشش له کرد
_تو یاسی! یاس من
با بغض لب زدم
_خفه شو! نمیتونی انقد کثیف باشی!من..من زنِ بهترین دوستت بودم
بیتوجه به حرفام چشم ریز کرد و با حرفی که زد خشکم زد
دو شرطی رو جلوم گذاشت که نمیدونستم باید کدوم انتخاب کنم
میدونستم اونقدری پول و قدرت داره که هر کاری که بخواد میتونه باهام بکنه و هیچکس خبر دار نشه!
اونم منی که یه دختر پرورشگاهی بیکسکار بودم
_با بغض و گریه نمیتونی من منصرف کنی یاس!یا بچهرو بدنیا میاری میدی به من و زنم
یا صیغهم میشی و خودت بالا سر بچت وایمیسی!🔥🔞👇🏼
https://t.me/+igCxrWXWPEliZjdk
https://t.me/+igCxrWXWPEliZjdk
https://t.me/+igCxrWXWPEliZjdk
https://t.me/+igCxrWXWPEliZjdk
پاشا حکمت؛صاحب یکی از بزرگترین شرکتهای طلا و جواهر سازی پایتخت!
ناخواسته موجب کشته شدن فرزاد، کسی که از بچگی باهاش بزرگ شد بود و مثل برادرش بود تو یه تصادف وحشتناک میشه!
تصادفی که جلوی چشمهای پاشاخان رخ داد..
و حس عذابوجدانی که باعث شد زندگیش با یاسمن؛زنی که به تازگی با فرزاد ازدواج کرده بود و بچه اون حامله بود، گره بخوره🔞🔥❌
با ترس به دست گرمش که روی شکمم نشست نگاه کردم
_تو که نمیخوای این کوچولو رو وقتی بدنیا اومد ازت بگیرم؟
محکم دستش پس زدم
_شما هیچ حقی ندارید پاشا خان! هیچ نسبت خونی هم با بچه من ندارید
در نتیجه نمیتونید بچهم ازم بگیرید
میرم کلفتی خونه مردم میکنم ولی زیر دِین شما و خانوادتون نمیمونم
نیشخندی زد
بیتوجه به وضعیتم سیگارش آتیش زد
_هنوز قدرت خاندان حکمت دست کم گرفتی؟
به شکمم اشاره زد
_هر وقت توله تو شکمت پس انداختی اجازه میدم بری
نزدیکم شد و با دستی که سیگار دستش بود موهام پشت گوشم داد
از ترس اینکه نسوزم آروم عقب رفتم
_من که میدونم چه نقشه ای برای بچهم دارید!
ولی کور خوندید! نمیتونید با تهدیداتون منو بترسونید پاشاخان
ازتـ.. ازتون شکایت میکنم
پک سنگینی به سیگارش زد دودش تو صورتم خالی کرد
_خب! حالا چه نقشه ای دارم مغزفندوقی؟
دندون روی هم سابیدم
_میخواید بچه رفیقتون که مثل برادرتون بود رو از زنش که حالا بیکسکار شده بگیرید
زبونی روی لبم کشیدم و ادامه دادم
_تاوان نازا بودن زنتون ستاره و بیوارث موندن خاندان حکمت من باید بدم؟!
دندون تیز کردید برای گرفتن بچه من! تنها یادگاری فرزاد!
دستام دور شکمم حلقه کردم
_ولی من نمیزارم!
نمیزارم بچهم ازم بگیری حتی اگه سرتا پام پول و طلا بگیری بازم نمیزارم
نگاهش روی بدنم نشست و روی سینههام قفل شد
_قبلا هم بهت گفته بودم یاسـ..
داد زدم
_به من نگو یاس! من واسه تو یاسمن خانومم زنِ فرزاد خدابیامرز
تکخند عصبی زد
سیگارش پایین انداخت و زیر کفشش له کرد
_تو یاسی! یاس من
با بغض لب زدم
_خفه شو! نمیتونی انقد کثیف باشی!من..من زنِ بهترین دوستت بودم
بیتوجه به حرفام چشم ریز کرد و با حرفی که زد خشکم زد
دو شرطی رو جلوم گذاشت که نمیدونستم باید کدوم انتخاب کنم
میدونستم اونقدری پول و قدرت داره که هر کاری که بخواد میتونه باهام بکنه و هیچکس خبر دار نشه!
اونم منی که یه دختر پرورشگاهی بیکسکار بودم
_با بغض و گریه نمیتونی من منصرف کنی یاس!یا بچهرو بدنیا میاری میدی به من و زنم
یا صیغهم میشی و خودت بالا سر بچت وایمیسی!🔥🔞👇🏼
https://t.me/+igCxrWXWPEliZjdk
https://t.me/+igCxrWXWPEliZjdk
https://t.me/+igCxrWXWPEliZjdk
https://t.me/+igCxrWXWPEliZjdk
پاشا حکمت؛صاحب یکی از بزرگترین شرکتهای طلا و جواهر سازی پایتخت!
ناخواسته موجب کشته شدن فرزاد، کسی که از بچگی باهاش بزرگ شد بود و مثل برادرش بود تو یه تصادف وحشتناک میشه!
تصادفی که جلوی چشمهای پاشاخان رخ داد..
و حس عذابوجدانی که باعث شد زندگیش با یاسمن؛زنی که به تازگی با فرزاد ازدواج کرده بود و بچه اون حامله بود، گره بخوره🔞🔥❌