💐💐💐
#قسمتیازپارت۶۰
بی آنکه به چگونگی مکالمهیمان فکر کنم تماس را برقرار میکنم.
_ حنا!
صدایم که میزند، بغضم ترک برمیدارد. من میگریم و او آه میکشد. صدای نفسهای عمیقش توی گوشی میپیچد.
_ تو رو خدا قبول نکن عقدمون عقب بیفته!
میگویم و تماس را قطع میکنم. تازه راه اشکهایم باز شده است. خودم هم از آن همه آبی که از سر و صورتم میریزد در عجبم
«گریه نکن.»
میان گریه خندهام میگیرد. شانس من هم دیدنی و هم شنیدنی است. آن از برادرهایم، این هم از همسر آیندهام با مدل دلداری دادنش! یعنی خودش را به چند قسمت مساوی تقسیم کرد تا آرامم کند!
ادامه پارت در
https://t.me/+5P5Wtezcq8gwMzk0
#قسمتیازپارت۶۰
بی آنکه به چگونگی مکالمهیمان فکر کنم تماس را برقرار میکنم.
_ حنا!
صدایم که میزند، بغضم ترک برمیدارد. من میگریم و او آه میکشد. صدای نفسهای عمیقش توی گوشی میپیچد.
_ تو رو خدا قبول نکن عقدمون عقب بیفته!
میگویم و تماس را قطع میکنم. تازه راه اشکهایم باز شده است. خودم هم از آن همه آبی که از سر و صورتم میریزد در عجبم
«گریه نکن.»
میان گریه خندهام میگیرد. شانس من هم دیدنی و هم شنیدنی است. آن از برادرهایم، این هم از همسر آیندهام با مدل دلداری دادنش! یعنی خودش را به چند قسمت مساوی تقسیم کرد تا آرامم کند!
ادامه پارت در
https://t.me/+5P5Wtezcq8gwMzk0