💐💐💐
#قسمتیازپارت۵۸
- پاشو بیا یاور و اکرم خانم دارن میان اینجا، مامان میگه بری طبقهی بالا بهتره!
خودم را ندیدهام اما ندیده هم میتوانم بفهمم که چهرهام وحشتناک شده است. آنقدر وحشتناک که برادرم حتی سر بالا نمیآورد تا نگاهم کند. دست به دیوار میگیرم و سر پا میایستم. دست شهرام تنها لبانم را دریده است، ولی بند بند وجودم درد میکند. شهریار که قدم جلو میگذارد، ناخواسته قدمی عقب میروم. بالاخره نگاهش بالا میآید. توی صورتم میچرخد و گوشهی راست لبم توقف میکند. او به چشمانم نمینگرد ولی من تا میتوانم نگاهش میکنم. خیره خیره و پرحرف!
دلم میخواهد اگر روزی در ذهنش اشتباهاتش را مرور کرد، چهرهی درب و داغان من پررنگترین تصویری باشد که برایش زنده میشود. لب که زیر دندان میبرد و بغضش را با بالا و پایین رفتن سیب آدمش فرو میبرد، میفهمم که کارم را درست انجام دادهام.
ادامه پارت در
https://t.me/+5P5Wtezcq8gwMzk0
#قسمتیازپارت۵۸
- پاشو بیا یاور و اکرم خانم دارن میان اینجا، مامان میگه بری طبقهی بالا بهتره!
خودم را ندیدهام اما ندیده هم میتوانم بفهمم که چهرهام وحشتناک شده است. آنقدر وحشتناک که برادرم حتی سر بالا نمیآورد تا نگاهم کند. دست به دیوار میگیرم و سر پا میایستم. دست شهرام تنها لبانم را دریده است، ولی بند بند وجودم درد میکند. شهریار که قدم جلو میگذارد، ناخواسته قدمی عقب میروم. بالاخره نگاهش بالا میآید. توی صورتم میچرخد و گوشهی راست لبم توقف میکند. او به چشمانم نمینگرد ولی من تا میتوانم نگاهش میکنم. خیره خیره و پرحرف!
دلم میخواهد اگر روزی در ذهنش اشتباهاتش را مرور کرد، چهرهی درب و داغان من پررنگترین تصویری باشد که برایش زنده میشود. لب که زیر دندان میبرد و بغضش را با بالا و پایین رفتن سیب آدمش فرو میبرد، میفهمم که کارم را درست انجام دادهام.
ادامه پارت در
https://t.me/+5P5Wtezcq8gwMzk0