و اگر زندگی یک کتاب بود
مرا در گوشهای از صفحه پاراف کن، میانِ همان خطوطی که از تلاقیِ دلتنگی با خاطرات،
دیگر به یادت نمیآید...
و اگر موضوع یک حقیقت بود
مرا در موسیقیِ بی کلامی در نُتِ نقاط حبس کن، میان رشته های افکارت که دیگر به کارَت نمیآید...
و اگر ورق یک کاغذ خمیده بود
برگِ مرا جای ما دوتن دندانه به دندانه پاره کن، میانِ باطله ای از یادگار، که دیگر به چشمَت نمیآید...
و اگر قلم، یک مداد خاکستری بود
مرا با مِشکیِ خاکاَره ها مخدوش کن، میانِ شَرحِ خیالات ناباوری که دیگر به متنت نمیآید...
و اگر انتخابت یک جلد بود
مرا به وضوحِ فاصلهٔ نفس هایت رها کن، میانِ آخرین خداحافظیای که دیگر به لبانت نمیآید...
#Scenario ﹙✒️﹚ @TKFernweh
مرا در گوشهای از صفحه پاراف کن، میانِ همان خطوطی که از تلاقیِ دلتنگی با خاطرات،
دیگر به یادت نمیآید...
و اگر موضوع یک حقیقت بود
مرا در موسیقیِ بی کلامی در نُتِ نقاط حبس کن، میان رشته های افکارت که دیگر به کارَت نمیآید...
و اگر ورق یک کاغذ خمیده بود
برگِ مرا جای ما دوتن دندانه به دندانه پاره کن، میانِ باطله ای از یادگار، که دیگر به چشمَت نمیآید...
و اگر قلم، یک مداد خاکستری بود
مرا با مِشکیِ خاکاَره ها مخدوش کن، میانِ شَرحِ خیالات ناباوری که دیگر به متنت نمیآید...
و اگر انتخابت یک جلد بود
مرا به وضوحِ فاصلهٔ نفس هایت رها کن، میانِ آخرین خداحافظیای که دیگر به لبانت نمیآید...
که من از هر تعلقی که گذشتم،توانا تر شدم
#Scenario ﹙✒️﹚ @TKFernweh