˖ ࣪𒀭 ⠈ ..⃗. #SickBeauty_Novel 𓂃 ˖ ࣪ .
᎒⌕〈فصل ١٠۶ - عشق و نفرت〉・ . 𝆺𝅥𖡡 ...
ـ 💜┆تو ویایپی آپ شده💔
«ارشد جاودانه، دوستم داری؟»
در کاخ تیره و تاریک شیطان، نور شمع با ضعف میتابید. پردههای سنگین کشیده شده و عودها بیسروصدا میسوختند.
زنجیر لرزید.
گریهای خفه شده با صدای کوبیدن همراه بود.
چشمان ارباب شیاطین خونی بود و وقتی از پایین بهش نگاه میکرد، به نظر میرسید هر لحظه امکان دارد خون و اشک از چشمانش سرازیر شود. بازوهای قدرتمندش او را عمیقاً در آغوش گرفته بودند، گویی میخواهد او را در بدنش حل کند. بارها همین سوال را از او پرسید.
«ارشد جاودانه، تو همهی این سالها، شده حتی یه ذره دوستم داشتی؟»
این چپتر جیگرمو خون آورد. یونلان و ارباب شیاطین تو زندگی قبلیشون خیلی مظلوم بودن. واقعا حقشون اون نبود💔😢😢😢
꒦꒷ #ShenShu , #YeYunlan #ShenLan ┆#برشی_از_داستان •. ✿ᝰ
•┄┄┄╌╌╌•
⪧ 𝚆𝚄𝚈𝙸𝙽𝙶𝙾𝙽𝙶 ⛓ . • ↵
᎒⌕〈فصل ١٠۶ - عشق و نفرت〉・ . 𝆺𝅥𖡡 ...
ـ 💜┆تو ویایپی آپ شده💔
«ارشد جاودانه، دوستم داری؟»
در کاخ تیره و تاریک شیطان، نور شمع با ضعف میتابید. پردههای سنگین کشیده شده و عودها بیسروصدا میسوختند.
زنجیر لرزید.
گریهای خفه شده با صدای کوبیدن همراه بود.
چشمان ارباب شیاطین خونی بود و وقتی از پایین بهش نگاه میکرد، به نظر میرسید هر لحظه امکان دارد خون و اشک از چشمانش سرازیر شود. بازوهای قدرتمندش او را عمیقاً در آغوش گرفته بودند، گویی میخواهد او را در بدنش حل کند. بارها همین سوال را از او پرسید.
«ارشد جاودانه، تو همهی این سالها، شده حتی یه ذره دوستم داشتی؟»
این چپتر جیگرمو خون آورد. یونلان و ارباب شیاطین تو زندگی قبلیشون خیلی مظلوم بودن. واقعا حقشون اون نبود💔😢😢😢
꒦꒷ #ShenShu , #YeYunlan #ShenLan ┆#برشی_از_داستان •. ✿ᝰ
•┄┄┄╌╌╌•
⪧ 𝚆𝚄𝚈𝙸𝙽𝙶𝙾𝙽𝙶 ⛓ . • ↵