#پارت563
بعد از حرف های بردیا خیلی فکر می کردم..
همش دو دوتا چهارتا می کردم..
اینکه اگه می موندم و حقم رو می گرفتم بهتر بود یا کاری که الان انجام داده بودم...
شاید اگه مونده بودم، الان کنار مامان، بابام و آرشین بودم و با دوست هام دانشگاه می رفتم و همونجا درسم رو ادامه می دادم....
شاید سختی هایی داشت اما کنارشون بودم و با کمک و حمایتشون می تونستم این روزهای سخت رو بگذرونم...
تنها چیزی که باعث می شد از این فکر پشیمون بشم، سپهراد بود...
اگه مونده بودم ایران باید قیدش رو می زدم..
بابا و مامانم هیچوقت قبولش نمی کردن و نمی گذاشتن من بدون ازدواج بچه به دنیا بیارم...
البته که کاملا حق داشتن..
بعد از حرف های بردیا خیلی فکر می کردم..
همش دو دوتا چهارتا می کردم..
اینکه اگه می موندم و حقم رو می گرفتم بهتر بود یا کاری که الان انجام داده بودم...
شاید اگه مونده بودم، الان کنار مامان، بابام و آرشین بودم و با دوست هام دانشگاه می رفتم و همونجا درسم رو ادامه می دادم....
شاید سختی هایی داشت اما کنارشون بودم و با کمک و حمایتشون می تونستم این روزهای سخت رو بگذرونم...
تنها چیزی که باعث می شد از این فکر پشیمون بشم، سپهراد بود...
اگه مونده بودم ایران باید قیدش رو می زدم..
بابا و مامانم هیچوقت قبولش نمی کردن و نمی گذاشتن من بدون ازدواج بچه به دنیا بیارم...
البته که کاملا حق داشتن..