#پارت558
روی پام خوابوندمش و مشغول شیر دادن بهش شدم تا اروم بگیره...
اشک هاش رو از روی صورتش پاک کردم و دستم رو روی صورت خیس خودم هم کشیدم...
من حقم نبود بردیا اینطوری باهام حرف بزنه و اشتباهاتم رو تو صورتم بکوبه...
من خیلی جاها اشتباه کرده بودم که قبول داشتم اما نباید همه چی گردن من میوفتاد...
مگه من علم غیب داشتم که بفهمم اون ادم دنبال چی بود...
از کجا باید می فهمیدم که شدم طعمه ی یک ادم روانی که بدون دونستن چیزی، دنبال انتقام می گرده....
باید حتما جای من می بودن، تا بتونن من رو درک کنن...
با صدای بلند کوبیده شدن در خونه پریدم و اخم هام رو تو هم کشیدم...
پسره وحشی نمی گفت بچه تو خونه داریم که اینطوری در رو می کوبید و می رفت...
سپهراد که سیر شد، بلندش کردم و سرش رو روی شونه ام گذاشتم تا باد شکمش رو بگیرم...
در همون حال بلند شدم و از اتاق بیرون رفتم..
روی پام خوابوندمش و مشغول شیر دادن بهش شدم تا اروم بگیره...
اشک هاش رو از روی صورتش پاک کردم و دستم رو روی صورت خیس خودم هم کشیدم...
من حقم نبود بردیا اینطوری باهام حرف بزنه و اشتباهاتم رو تو صورتم بکوبه...
من خیلی جاها اشتباه کرده بودم که قبول داشتم اما نباید همه چی گردن من میوفتاد...
مگه من علم غیب داشتم که بفهمم اون ادم دنبال چی بود...
از کجا باید می فهمیدم که شدم طعمه ی یک ادم روانی که بدون دونستن چیزی، دنبال انتقام می گرده....
باید حتما جای من می بودن، تا بتونن من رو درک کنن...
با صدای بلند کوبیده شدن در خونه پریدم و اخم هام رو تو هم کشیدم...
پسره وحشی نمی گفت بچه تو خونه داریم که اینطوری در رو می کوبید و می رفت...
سپهراد که سیر شد، بلندش کردم و سرش رو روی شونه ام گذاشتم تا باد شکمش رو بگیرم...
در همون حال بلند شدم و از اتاق بیرون رفتم..