From : Set
و گه گاهی که به آسمان خیره میشوم، در کنار ستارههایت زیباتر میرقصیدی، گاه غصه میخوردم، میگفتم میتوان دستانت را گرفت؟ اگر من همانی بودم که برای سوزاندن خود روشنایی میبخشیدم، میخواستم برای تو گرمایم را بدهم، که در شب آسمان مهتابت را بیشتر به رخ بکشی، که شاید بتوانم با چشمان ناتوانم، صورت منعکس شدهی مهتابت را ببینم؟ با خود میگفتم، اگر تو را با خود ببرم، طاقت لبخندهای نیلگونیات را که همراه با خم های لبانت میرقصن، دارم؟ اما تورا در همه حال میپرستمت، چه از آن زمانی که جرأت گرفتن دستانت را کردم، چه حال که شبانی را کنار ستارههایت به تماشای درخشیدنت میکنم
To : قاصدکِ کوچک
#Laletter ، #Eac
˓ 资 ˒ @JNLERA
و گه گاهی که به آسمان خیره میشوم، در کنار ستارههایت زیباتر میرقصیدی، گاه غصه میخوردم، میگفتم میتوان دستانت را گرفت؟ اگر من همانی بودم که برای سوزاندن خود روشنایی میبخشیدم، میخواستم برای تو گرمایم را بدهم، که در شب آسمان مهتابت را بیشتر به رخ بکشی، که شاید بتوانم با چشمان ناتوانم، صورت منعکس شدهی مهتابت را ببینم؟ با خود میگفتم، اگر تو را با خود ببرم، طاقت لبخندهای نیلگونیات را که همراه با خم های لبانت میرقصن، دارم؟ اما تورا در همه حال میپرستمت، چه از آن زمانی که جرأت گرفتن دستانت را کردم، چه حال که شبانی را کنار ستارههایت به تماشای درخشیدنت میکنم
To : قاصدکِ کوچک
#Laletter ، #Eac
˓ 资 ˒ @JNLERA