🍃🌺🍃🌺🍃🌺
🍃🌺🍃🌺🍃
🍃🌺🍃
#پارت532
#پناهم_باش
هر قدمی که نزدیک شد یه قدم من عقب تر میرفتم تا اینکه پشتم خورد به دیوار ...
با نگاهش وجب به وجب انداممو چک کرد و اخماش درهم رفت ...
بهم رسید و مشت دستشو گذاشت روی دیوار بالا سرم و با غیض سرشو پایین اورد و گفت:
_گفتم کدوم گوری بودی.
از ترس قالب تهی کردم.
_خ..خونه...وح..ید.
پوزخندی زد و دستش رو پایین آورد زیر چونم گذاشت
و سرم رو بالا گرفت و به چپ و راست
چرخش داد ...
چشماش کاسه ی خون بود،
خودم رو روی دیوار جا به جا کرد.
مشت دست راستش رو تکیه گاهش روی دیوار کرده بود
و دست چپش رو روی گونم کشید و
نگاهش بین دو چشمم در نوسان بود.
---
https://t.me/c/1106185872/62993
https://t.me/c/1106185872/62993
#پرش_به_قسمت_اول 👆
🍃🌺🍃🌺🍃
🍃🌺🍃
#پارت532
#پناهم_باش
هر قدمی که نزدیک شد یه قدم من عقب تر میرفتم تا اینکه پشتم خورد به دیوار ...
با نگاهش وجب به وجب انداممو چک کرد و اخماش درهم رفت ...
بهم رسید و مشت دستشو گذاشت روی دیوار بالا سرم و با غیض سرشو پایین اورد و گفت:
_گفتم کدوم گوری بودی.
از ترس قالب تهی کردم.
_خ..خونه...وح..ید.
پوزخندی زد و دستش رو پایین آورد زیر چونم گذاشت
و سرم رو بالا گرفت و به چپ و راست
چرخش داد ...
چشماش کاسه ی خون بود،
خودم رو روی دیوار جا به جا کرد.
مشت دست راستش رو تکیه گاهش روی دیوار کرده بود
و دست چپش رو روی گونم کشید و
نگاهش بین دو چشمم در نوسان بود.
---
https://t.me/c/1106185872/62993
https://t.me/c/1106185872/62993
#پرش_به_قسمت_اول 👆