#تجانس🪐
#پارت۳۴۱✨
#زیبا_سلیمانی
علی خودکار توی دستش را روی برگههای مقابلش گذاشت و مهران نگاهش روی آوا ماند که نگاهش هی به سمت سردار کشیده میشد. ناباوری را میتوانست از نگاهش بخواند و از دلش گذشت به آوا بگوید این همان سرداری است که مدام به او میگوید. علی سررشتهی ماجرا را به دست گرفت:
ـ در جریان قتل مشکوک باران دولتشاهی جستجوهای بازپرسِ وقت و پلیس اون زمان به نتیجه نمیرسه و پرونده تقریبا" بیفرجام باقی میمونه. اما در جریان پروندهی فساد مالی 5 شرکت مذکور در شب قتل گرشا احمدی، راستین به آوا عاصی میرسه. آوا عاصی موسس گروه رعدِ، که درجریان کارهاشون هستید. با همکاری راستین و آوا میرسیم به جمال رکنی، آوا عاصی اتفاقی یک شب فرشید صداقت رو میبینه و تعقیبش میکنه که ته این ماجرا منجر به سوءقصد به جان آوا عاصی مقابل درب خانهی فرشید صداقت میشه. پیگیریهای ما همون موقع مشخص میکنه که کسی که به آوا عاصی حمله کرده از آدمهای رکنی بوده که خودش کار چاقن شرکت افشانه و البته مهرهی مهمی هم برای مژگان منفرد به حساب میآده. مهرهی در حاشیه اما کارساز به وقت نیاز. جمال رکنی برخلاف تصورمون و شغلی که داره بسیار مبادی آداب و بسیار حرفهیه، به طوری که اگه از نزدیک ببنینش متوجه نمیشید این همون آدمیه که آدمهاش با خونسردی تمام اول گرشا رو به قتل رسوندن بعد خودش آدم فرستاده تا آدمهای که گرشا رو کشته بودن بکشه و از اون بدتر اینکه آوا رو هم به دستور اون سلاخی کردن. از طرفی در گذشته باران دولتشاهی به اطاعاتی از دارک وب دسترسی داشته که خب موضوع مهمی بوده و از همون طریق رعد تغذیه میشده. در گذر زمان رعد میرسه به یکی از 5 شرکت زیر نظر ما و ماجرا از اینجا شروع میشه. ابتدا گرشا به قتل میرسه. بعد از قتل گرشا خونهی صفری جوری پاکسازی میشه که انگار مطمئن بودن کسی به سراغ صفری میره و شاید هم یه تله به حساب میاومده تا هویت کسی که پشت پردهی افشایِ فساد مالی افشانهاست مشخص بشه. با وجود خالی موندن دست سارق خونهی صفری هیچ شکایتی صورت نمیگیره و این فرضیه رو بر صحنه سازی بیشتر میکنه. همهی اینها وقتی حائز اهمیت میشه که متوجه رابطهی جمال رکنی با فرشید صداقت میشیم. جمال رکنی از پروندهی فساد مالی 5 شرکت تحت پوشش امنیت گره میخوره با فرشید صداقت دوست پسرِ قبلی باران دولت شاهی. البته که ما کشف این رابطه رو مدیون معین پرتو هستیم.
با بردن نام معین پرتو تای ابروی سردار بالا رفت و رو به مهران پرسید:
ـ پسر احمدرضا پرتو؟
#پارت۳۴۱✨
#زیبا_سلیمانی
علی خودکار توی دستش را روی برگههای مقابلش گذاشت و مهران نگاهش روی آوا ماند که نگاهش هی به سمت سردار کشیده میشد. ناباوری را میتوانست از نگاهش بخواند و از دلش گذشت به آوا بگوید این همان سرداری است که مدام به او میگوید. علی سررشتهی ماجرا را به دست گرفت:
ـ در جریان قتل مشکوک باران دولتشاهی جستجوهای بازپرسِ وقت و پلیس اون زمان به نتیجه نمیرسه و پرونده تقریبا" بیفرجام باقی میمونه. اما در جریان پروندهی فساد مالی 5 شرکت مذکور در شب قتل گرشا احمدی، راستین به آوا عاصی میرسه. آوا عاصی موسس گروه رعدِ، که درجریان کارهاشون هستید. با همکاری راستین و آوا میرسیم به جمال رکنی، آوا عاصی اتفاقی یک شب فرشید صداقت رو میبینه و تعقیبش میکنه که ته این ماجرا منجر به سوءقصد به جان آوا عاصی مقابل درب خانهی فرشید صداقت میشه. پیگیریهای ما همون موقع مشخص میکنه که کسی که به آوا عاصی حمله کرده از آدمهای رکنی بوده که خودش کار چاقن شرکت افشانه و البته مهرهی مهمی هم برای مژگان منفرد به حساب میآده. مهرهی در حاشیه اما کارساز به وقت نیاز. جمال رکنی برخلاف تصورمون و شغلی که داره بسیار مبادی آداب و بسیار حرفهیه، به طوری که اگه از نزدیک ببنینش متوجه نمیشید این همون آدمیه که آدمهاش با خونسردی تمام اول گرشا رو به قتل رسوندن بعد خودش آدم فرستاده تا آدمهای که گرشا رو کشته بودن بکشه و از اون بدتر اینکه آوا رو هم به دستور اون سلاخی کردن. از طرفی در گذشته باران دولتشاهی به اطاعاتی از دارک وب دسترسی داشته که خب موضوع مهمی بوده و از همون طریق رعد تغذیه میشده. در گذر زمان رعد میرسه به یکی از 5 شرکت زیر نظر ما و ماجرا از اینجا شروع میشه. ابتدا گرشا به قتل میرسه. بعد از قتل گرشا خونهی صفری جوری پاکسازی میشه که انگار مطمئن بودن کسی به سراغ صفری میره و شاید هم یه تله به حساب میاومده تا هویت کسی که پشت پردهی افشایِ فساد مالی افشانهاست مشخص بشه. با وجود خالی موندن دست سارق خونهی صفری هیچ شکایتی صورت نمیگیره و این فرضیه رو بر صحنه سازی بیشتر میکنه. همهی اینها وقتی حائز اهمیت میشه که متوجه رابطهی جمال رکنی با فرشید صداقت میشیم. جمال رکنی از پروندهی فساد مالی 5 شرکت تحت پوشش امنیت گره میخوره با فرشید صداقت دوست پسرِ قبلی باران دولت شاهی. البته که ما کشف این رابطه رو مدیون معین پرتو هستیم.
با بردن نام معین پرتو تای ابروی سردار بالا رفت و رو به مهران پرسید:
ـ پسر احمدرضا پرتو؟