#رمان انتهاج
پارت ۱۱۲
دوست داشتم بگم اصلا شب نمیام خونه تو!
اما خب با مامان هم قهر بودم، حالا فقط دعوا با رهام رو کم دارم...
سکوت کردم و تو پاساژ شروع کردیم به قدم زدن. رهام خودش چندتا تاپ و شلوارک برام خرید. تاپ ها اکثرا بندی و کاپ دار بودن و شلوارک ها جین و کتان!
از بخش لباس زیر های فروشگاه برندی که رفته بودیم هم دوتا ست لباس زیر و یه مایو جدید برام خرید!
چند دست پیراهن! مانتو! شلوار! کفش! رو فرشی! هرچی میگفتم بسه رهام، این چیز ها رو خونه دارم قبول نمیکرد.
گفت اینا رو همه بذارم خونه خودش بمونه!
ساعت ۸ شب بود و دست های ما پر از خرید. مردد گفتم
- شام باید کجا بریم!؟
رهام وسایل رو چید تو صندوق عقب و گفت
- برنامه امشب کنسل شد اما فردا قبل ظهر میریم لواسون تا جمعه عصر بر نمیگردیم!
اشاره کرد سوار شم و گفت
- سر راه شام میگیریم! من دیگه واقعا نمیکشم بریم بیرون شام بخوریم.
منم حرفی نزدم چون برام فرقی نداشت.
راه افتادیم و تو مسیر شام گرفتیم.
مامان اصلا بهم زنگ نزد اما بابا به رهام زنگ زد خبر گرفت اونم راحت دروغ گفت که بیرونیم و تازه دور هم جمع شدیم!
رسیدیم خونه رهام وسایل رو گذاشت رو مبل ها و گفت
- اول شام بخوریم بعد اینارو ببریم بچینیم!
با این حرف رفت لباس خونه پوشید.
منم فقط شال و مانتوم آویزون کردم و تا رهام بیاد میز رو چیدم
دو تایی شام خوردیم و میز رو جمع کردیم.
وقتی کار های عادی انجام میدادیم حس میکردم زندگی همینه دیگه
خیلی فرق نداره طرف مقابلت کیه
یه سری کار هارو انجام میدی و حس خاصی هم قرار نیست داشته باشی!
بعد از شام همه وسایل رو رو کاناپه باز کردیم. نایلون هارو با همون برنامه رهام تا کردیم و ریختیم تو سبد مخصوص! لباس هارو طبق نظر رهام دسته بندی کردیم .
با کیف من رفتیم بالا و وسایل رو چیدیم. منم لباس راحتی که آورده بودم رو بیرون آوردم تا بچینم. رهام به تیشرت و شلوارک تو دستم نگاه کرد و گفت
- این برای چیه!؟
به رهام نگاه کردم و گفتم
- الان بپوشم!
ابروهاش رو انداخت بالا و گفت
- الان میخوایم بخوابیم! وقتی پریود نیستی من ترجیح میدم بیشتر از لباس زیر چیزی تنت نباشه !
چشمکی زد. لباس ها رو گرفت و گفت
- لخت شو ببینم فردا که روبا میخواد چکار کنه همه چیز عادیه!؟
نگران گفتم
- فردا گفتی صبح میریم لواسون ! باز هم قراره رویا رو ببینیم!؟
واقعا فکر کرده بودم برنامه رویا کنسل شده و تو دلم خوشحال بودم.
رهام اما کمر شلوار جینم رو باز کرد و گفت
- سر صبح میریم مطب رویا
خوشگل ها برای خوندن ادامه ۲ راه هست
#رایگان میتونید ۳۰۰ پارت جلو تر بیاید اینستاگرام بقیه رو بخونید
https://www.instagram.com/zendegibanafsh
یا اگر دوست داشتید بیاید #فایل_کامل ۲۲۰۰ صفحه رمان رو همین الان تو باغ استور بخونید.
اول اپلیکیشن از کانالش نصب کنید👇
فایل نصبی برنامه تو کانالش پین شده👇💜
@BaghStore_app
سایت هم دارن
https://www.Baghstore.net
پارت ۱۱۲
دوست داشتم بگم اصلا شب نمیام خونه تو!
اما خب با مامان هم قهر بودم، حالا فقط دعوا با رهام رو کم دارم...
سکوت کردم و تو پاساژ شروع کردیم به قدم زدن. رهام خودش چندتا تاپ و شلوارک برام خرید. تاپ ها اکثرا بندی و کاپ دار بودن و شلوارک ها جین و کتان!
از بخش لباس زیر های فروشگاه برندی که رفته بودیم هم دوتا ست لباس زیر و یه مایو جدید برام خرید!
چند دست پیراهن! مانتو! شلوار! کفش! رو فرشی! هرچی میگفتم بسه رهام، این چیز ها رو خونه دارم قبول نمیکرد.
گفت اینا رو همه بذارم خونه خودش بمونه!
ساعت ۸ شب بود و دست های ما پر از خرید. مردد گفتم
- شام باید کجا بریم!؟
رهام وسایل رو چید تو صندوق عقب و گفت
- برنامه امشب کنسل شد اما فردا قبل ظهر میریم لواسون تا جمعه عصر بر نمیگردیم!
اشاره کرد سوار شم و گفت
- سر راه شام میگیریم! من دیگه واقعا نمیکشم بریم بیرون شام بخوریم.
منم حرفی نزدم چون برام فرقی نداشت.
راه افتادیم و تو مسیر شام گرفتیم.
مامان اصلا بهم زنگ نزد اما بابا به رهام زنگ زد خبر گرفت اونم راحت دروغ گفت که بیرونیم و تازه دور هم جمع شدیم!
رسیدیم خونه رهام وسایل رو گذاشت رو مبل ها و گفت
- اول شام بخوریم بعد اینارو ببریم بچینیم!
با این حرف رفت لباس خونه پوشید.
منم فقط شال و مانتوم آویزون کردم و تا رهام بیاد میز رو چیدم
دو تایی شام خوردیم و میز رو جمع کردیم.
وقتی کار های عادی انجام میدادیم حس میکردم زندگی همینه دیگه
خیلی فرق نداره طرف مقابلت کیه
یه سری کار هارو انجام میدی و حس خاصی هم قرار نیست داشته باشی!
بعد از شام همه وسایل رو رو کاناپه باز کردیم. نایلون هارو با همون برنامه رهام تا کردیم و ریختیم تو سبد مخصوص! لباس هارو طبق نظر رهام دسته بندی کردیم .
با کیف من رفتیم بالا و وسایل رو چیدیم. منم لباس راحتی که آورده بودم رو بیرون آوردم تا بچینم. رهام به تیشرت و شلوارک تو دستم نگاه کرد و گفت
- این برای چیه!؟
به رهام نگاه کردم و گفتم
- الان بپوشم!
ابروهاش رو انداخت بالا و گفت
- الان میخوایم بخوابیم! وقتی پریود نیستی من ترجیح میدم بیشتر از لباس زیر چیزی تنت نباشه !
چشمکی زد. لباس ها رو گرفت و گفت
- لخت شو ببینم فردا که روبا میخواد چکار کنه همه چیز عادیه!؟
نگران گفتم
- فردا گفتی صبح میریم لواسون ! باز هم قراره رویا رو ببینیم!؟
واقعا فکر کرده بودم برنامه رویا کنسل شده و تو دلم خوشحال بودم.
رهام اما کمر شلوار جینم رو باز کرد و گفت
- سر صبح میریم مطب رویا
خوشگل ها برای خوندن ادامه ۲ راه هست
#رایگان میتونید ۳۰۰ پارت جلو تر بیاید اینستاگرام بقیه رو بخونید
https://www.instagram.com/zendegibanafsh
یا اگر دوست داشتید بیاید #فایل_کامل ۲۲۰۰ صفحه رمان رو همین الان تو باغ استور بخونید.
اول اپلیکیشن از کانالش نصب کنید👇
فایل نصبی برنامه تو کانالش پین شده👇💜
@BaghStore_app
سایت هم دارن
https://www.Baghstore.net