رمان انتهاج
۱۰۵
رهام مشکوک و سوالی نگاهم کرد و گفت
- یعنی هنوز درد داری!
خودمو جا به جا کردم و گفتم
- به خدا اگر دروغ بگم. از دیروز تا حالا فقط لم دادم و دراز کشیدم. صندلی ماشینت سفته دیروز هم جونم در رفت تا برسیم.
رهام فقط کلافه نفسش رو بیرون داد و گفت
- کبودی پات بهتر شد
- آره!
رهام به پام نگاه کرد و گفت
- ببینم!؟
پیراهن پوشیده بودم و قدش تا پایین زانوم بود . مانتو روی لباسم هم عبایی بود. راحت میشد بدم بالا اما تو ماشین سختم بود و گفتم
- خوب شده دیگه! از بالا کسی میبینه!
رهام بدون توجه به من، در حال رانندگی کمی خم شد و خودش دامنم رو بالا داد. به رون پام نگاه کرد و گفت
- دختر تو چرا انقدر حساسی! تازه از کبودی به سبز تغییر رنگ داده که!
با عصبانیت دادمنم رو صاف کردم و گفتم
- تو خیلی محکم کوبیدی!
رهام اخم کرد. جواب من رو نداد و گفت
- رویا میخواد معاینه ات کنه! میدونی که متخصص زنانه!
چشم هام گرد شد و گفتم
- من نمیام پیش رویا! تو این شهر هزار تا دکتر زنان هست! من هیچوقت نمیرم پیش خواهر تو برای معاینه!
رهام عصبی گفت
- نگفتم که نظر بدی! بهت خبر دادم رویا میخواد معاینه ات کنه! منم بهش گفتم نمیذارم. اونم گفت نذاری به پدر نیکو میگم دخترش رو ببره برگه سلامت بکارت بگیره!
وا رفتم. وحشت زده به رهام نگاه کردم و گفتم
- اون میدونه رابطه داشتیم!
رهام سر تکون داد آره و گفت
- میدونه! مشکل نداره با قضیه! اما من شنبه به بابا گفتم میخوام تا آخر تابستون عروسی بگیرم! رویا هم باز رفته رو دور لج که یه مشکلی این وسطه تو میخوای سریع عروسی بگیری!
هنگ بودم.
مغزم درست کار نمیکرد.
کلافه گفتم
- کسی که یه هفته ای حامله نمیشه!
رهام نگاهم نکرد و گفت
- دقیقا! میخواد مچ بگیره که قبل عقد ما کاری کردیم.
سر در گم گفتم
- آخه چرا!؟ چرا رهام! تو رو خدا با من صادق باش. یه چیزی این وسط هست من خبر ندارم!؟
رهام اخم کرد و گفت
- بسه نیکو! تو که از رویا بد تری! توهم اینکه یه چیزی هست شما خبر ندارین!
خواستم بگم پس چرا واقعا عجله داشتین که رهام گفت
- پنج شنبه عصر میریم پیشش فکر کنم تا اون موقع دیگه کاملا خوب شده باشی. دهن رویا که بسته شد، جمعه هم بابام زنگ میزنه برای تاریخ عروسی با بابات صحبت میکنه!
خوشگل ها برای خوندن ادامه ۲ راه هست
#رایگان میتونید ۳۰۰ پارت جلو تر بیاید اینستاگرام بقیه رو بخونید
https://www.instagram.com/zendegibanafsh
یا اگر دوست داشتید بیاید #فایل_کامل ۲۲۰۰ صفحه رمان رو همین الان تو باغ استور بخونید.
اول اپلیکیشن از کانالش نصب کنید👇
فایل نصبی برنامه تو کانالش پین شده👇💜
@BaghStore_app
سایت هم دارن
https://www.Baghstore.net
۱۰۵
رهام مشکوک و سوالی نگاهم کرد و گفت
- یعنی هنوز درد داری!
خودمو جا به جا کردم و گفتم
- به خدا اگر دروغ بگم. از دیروز تا حالا فقط لم دادم و دراز کشیدم. صندلی ماشینت سفته دیروز هم جونم در رفت تا برسیم.
رهام فقط کلافه نفسش رو بیرون داد و گفت
- کبودی پات بهتر شد
- آره!
رهام به پام نگاه کرد و گفت
- ببینم!؟
پیراهن پوشیده بودم و قدش تا پایین زانوم بود . مانتو روی لباسم هم عبایی بود. راحت میشد بدم بالا اما تو ماشین سختم بود و گفتم
- خوب شده دیگه! از بالا کسی میبینه!
رهام بدون توجه به من، در حال رانندگی کمی خم شد و خودش دامنم رو بالا داد. به رون پام نگاه کرد و گفت
- دختر تو چرا انقدر حساسی! تازه از کبودی به سبز تغییر رنگ داده که!
با عصبانیت دادمنم رو صاف کردم و گفتم
- تو خیلی محکم کوبیدی!
رهام اخم کرد. جواب من رو نداد و گفت
- رویا میخواد معاینه ات کنه! میدونی که متخصص زنانه!
چشم هام گرد شد و گفتم
- من نمیام پیش رویا! تو این شهر هزار تا دکتر زنان هست! من هیچوقت نمیرم پیش خواهر تو برای معاینه!
رهام عصبی گفت
- نگفتم که نظر بدی! بهت خبر دادم رویا میخواد معاینه ات کنه! منم بهش گفتم نمیذارم. اونم گفت نذاری به پدر نیکو میگم دخترش رو ببره برگه سلامت بکارت بگیره!
وا رفتم. وحشت زده به رهام نگاه کردم و گفتم
- اون میدونه رابطه داشتیم!
رهام سر تکون داد آره و گفت
- میدونه! مشکل نداره با قضیه! اما من شنبه به بابا گفتم میخوام تا آخر تابستون عروسی بگیرم! رویا هم باز رفته رو دور لج که یه مشکلی این وسطه تو میخوای سریع عروسی بگیری!
هنگ بودم.
مغزم درست کار نمیکرد.
کلافه گفتم
- کسی که یه هفته ای حامله نمیشه!
رهام نگاهم نکرد و گفت
- دقیقا! میخواد مچ بگیره که قبل عقد ما کاری کردیم.
سر در گم گفتم
- آخه چرا!؟ چرا رهام! تو رو خدا با من صادق باش. یه چیزی این وسط هست من خبر ندارم!؟
رهام اخم کرد و گفت
- بسه نیکو! تو که از رویا بد تری! توهم اینکه یه چیزی هست شما خبر ندارین!
خواستم بگم پس چرا واقعا عجله داشتین که رهام گفت
- پنج شنبه عصر میریم پیشش فکر کنم تا اون موقع دیگه کاملا خوب شده باشی. دهن رویا که بسته شد، جمعه هم بابام زنگ میزنه برای تاریخ عروسی با بابات صحبت میکنه!
خوشگل ها برای خوندن ادامه ۲ راه هست
#رایگان میتونید ۳۰۰ پارت جلو تر بیاید اینستاگرام بقیه رو بخونید
https://www.instagram.com/zendegibanafsh
یا اگر دوست داشتید بیاید #فایل_کامل ۲۲۰۰ صفحه رمان رو همین الان تو باغ استور بخونید.
اول اپلیکیشن از کانالش نصب کنید👇
فایل نصبی برنامه تو کانالش پین شده👇💜
@BaghStore_app
سایت هم دارن
https://www.Baghstore.net