سلام مهربانو و خانمای عزیز.
مشکلی دارم که دیگه توی حل کردن اون مشکل عاجزم.خسته و درمونده شدم.لطفا اگر چیزی به ذهنتون میرسه دریغ نکنید.
۸ساله ازدواج کردم یه بچه چهارساله دارم.از وقتی ازدواج کردم اولویت شوهرم خانوادش بودن.تا همین الان.هزاااااربار کنارگذاشتنش بدی کردن این دست بردار نیست.همیشه منو کوچیک کرده مجبورم کرده باوجود تینکه بیحرمتی میکنن از بزرگ تا کوچیکشون من برم خونشون و اونا بیان.وقتی میان خونم کلی عزت احترامشون میزارم.
۴ساله یه کسب و کار راه انداختن شوهرم کلی پول داد کلی خرج کرد.یکسال هم کلا خودش تنها کارکرد تا این کار جابیفته و بیفته روی غلتک.حالا کار راه افتاد و ی مبلغی شوهرم از این پول برداشت.۵۰ میلیون از درامد اینکار شوهرم برداشت برای زمینی ک خریده بود خرج کرد.البته قبلش هم هی ب بهانه های مختلف انگ برداشتن از پول بهمون میزدن.خلاصه ک مجوز و همه مدارک شغل ب اسم شوهرم بود و ملک و ماشین ما به اسم پدرشوهرم.چندساله میکاره ب میداره ما هیچی نخواستیم.حالا اومدن میگن مدارک بزنید اسم خودمون و شوهرمم گفت باشه.
قسمت مشکل دار اینجاست که یچیزی ام طلبکارن.باهزار حرف ریز درشت که بارمون کردن ک کاری برای مانکردی و چرا پول برداشتی زود باش چک هارو برگردون اسم خودمون مجوز برگردون اسم خودمون.و کلی حرف دیگه.حالااااااا طلبکارم هستن.ما پول برگردوندیم چک هارو هم همینطور.مجوز هم همینطور.حالا گله میکنن شما نمیاید خونمون.دیگه مثل قبل نیستید.این وسط شوهرمم بمن فشارمیاره ک برو.من نمیام ولی توباید بری.میریمم هیچکس باهم حرف نمیزنه.دیگه کاسه صبرم لبریز شده.دلم ازشون شکسته.دلم نمیخواد برم مجبورم میکنه.توی این چندسال هرچی جمع کردن شوهرم کرده.خودمم کارای خونشون صفرتاصد انداختن گردنم.خ نه تکونی فرش شستن رنگ زدن و همه چیز.قلبم دردمیکنه.دست و پا و کمردرد دارم.۲۸سالمه خیلی ام سنم بالا نیستا.موهام کلا سفید شدن.از دست همه خسته ام.شوهرم.خانوادش.
شما اگه راهی بلدین بگین.پدرش تنهاست مادرش اینا رفتن مسافرت.چندبار زنگ زدم بیا خونمون تنها نباش نیومده.حالا شوهرم میگه تو پاشو با بچه برو خونشون😕خب اگ میخدست دورهم باشع میومد.بعدشم مگ من کاری کردم ک بیفتم دنبالشون.
توی یک حیاطیم.جدیدا دیوار کشیدیم ولی ی در داریم وسط ک هنوز در هم نداره.تاالان ازشون کمک مالی نگرفتیم.اینبارم خب کارکرده بودیم ک برداشتیم.تازه توی ۶۰۰ ۷۰۰ تومن درآمد برای اونا ۵۰تومن برای ما زیادبود؟
اگر چیزی ب ذهنتون میرسه لطفا لطفا راهنماییم کنید؟من مدتیه دیگه خیلی خونشون نمیرم.چ کنم من با شوهرم و خانوادش؟خیلییییی دست تنگی کشیدم بخاطر کمکای شوهر به خانوادش.دلم میسوزه از خوبی ک کردیم و بدی دیدیم😭
#درهم_و_زنونه
@zaannonne
https://t.me/joinchat/PHfnulz55iKI2N5B
مشکلی دارم که دیگه توی حل کردن اون مشکل عاجزم.خسته و درمونده شدم.لطفا اگر چیزی به ذهنتون میرسه دریغ نکنید.
۸ساله ازدواج کردم یه بچه چهارساله دارم.از وقتی ازدواج کردم اولویت شوهرم خانوادش بودن.تا همین الان.هزاااااربار کنارگذاشتنش بدی کردن این دست بردار نیست.همیشه منو کوچیک کرده مجبورم کرده باوجود تینکه بیحرمتی میکنن از بزرگ تا کوچیکشون من برم خونشون و اونا بیان.وقتی میان خونم کلی عزت احترامشون میزارم.
۴ساله یه کسب و کار راه انداختن شوهرم کلی پول داد کلی خرج کرد.یکسال هم کلا خودش تنها کارکرد تا این کار جابیفته و بیفته روی غلتک.حالا کار راه افتاد و ی مبلغی شوهرم از این پول برداشت.۵۰ میلیون از درامد اینکار شوهرم برداشت برای زمینی ک خریده بود خرج کرد.البته قبلش هم هی ب بهانه های مختلف انگ برداشتن از پول بهمون میزدن.خلاصه ک مجوز و همه مدارک شغل ب اسم شوهرم بود و ملک و ماشین ما به اسم پدرشوهرم.چندساله میکاره ب میداره ما هیچی نخواستیم.حالا اومدن میگن مدارک بزنید اسم خودمون و شوهرمم گفت باشه.
قسمت مشکل دار اینجاست که یچیزی ام طلبکارن.باهزار حرف ریز درشت که بارمون کردن ک کاری برای مانکردی و چرا پول برداشتی زود باش چک هارو برگردون اسم خودمون مجوز برگردون اسم خودمون.و کلی حرف دیگه.حالااااااا طلبکارم هستن.ما پول برگردوندیم چک هارو هم همینطور.مجوز هم همینطور.حالا گله میکنن شما نمیاید خونمون.دیگه مثل قبل نیستید.این وسط شوهرمم بمن فشارمیاره ک برو.من نمیام ولی توباید بری.میریمم هیچکس باهم حرف نمیزنه.دیگه کاسه صبرم لبریز شده.دلم ازشون شکسته.دلم نمیخواد برم مجبورم میکنه.توی این چندسال هرچی جمع کردن شوهرم کرده.خودمم کارای خونشون صفرتاصد انداختن گردنم.خ نه تکونی فرش شستن رنگ زدن و همه چیز.قلبم دردمیکنه.دست و پا و کمردرد دارم.۲۸سالمه خیلی ام سنم بالا نیستا.موهام کلا سفید شدن.از دست همه خسته ام.شوهرم.خانوادش.
شما اگه راهی بلدین بگین.پدرش تنهاست مادرش اینا رفتن مسافرت.چندبار زنگ زدم بیا خونمون تنها نباش نیومده.حالا شوهرم میگه تو پاشو با بچه برو خونشون😕خب اگ میخدست دورهم باشع میومد.بعدشم مگ من کاری کردم ک بیفتم دنبالشون.
توی یک حیاطیم.جدیدا دیوار کشیدیم ولی ی در داریم وسط ک هنوز در هم نداره.تاالان ازشون کمک مالی نگرفتیم.اینبارم خب کارکرده بودیم ک برداشتیم.تازه توی ۶۰۰ ۷۰۰ تومن درآمد برای اونا ۵۰تومن برای ما زیادبود؟
اگر چیزی ب ذهنتون میرسه لطفا لطفا راهنماییم کنید؟من مدتیه دیگه خیلی خونشون نمیرم.چ کنم من با شوهرم و خانوادش؟خیلییییی دست تنگی کشیدم بخاطر کمکای شوهر به خانوادش.دلم میسوزه از خوبی ک کردیم و بدی دیدیم😭
#درهم_و_زنونه
@zaannonne
https://t.me/joinchat/PHfnulz55iKI2N5B