دست به انکار خدایی میزنم که مدت هاست کافرم کرده.
شاید چون جرعت اعتراف ندارم
جرعت اعتراف به پرستیدن خدای خود را ندارم
همون خالقی که از شراب مسحور کننده بهشتش روی لب های خدایم ریخته ،اگر میدونست روزی قراره خلق شده اش را بپرستم شاید هیچوقت دست به کشیدن تن بی نقصش نمیزد
خالق را انکار میکنم مخلوق را میپرسم.
با حسرت چشیدن طعم یاقوت سرخ لب هایش پا به جهنم میگذارم.
من آزادی را در این دنیا داشتهام.
وقت در بند بودن رسیده است.