Forward from: Unknown
رادمان:
اونا کارشونو انجام دادن و مجبورم کردن یه عالمه شیشه بکشم... و بعد با بی رحمیه تموم منو توی کوچه ول کردن و خودشون رفتن پی کارشون...
در حالتی که تا حالا حسش نکرده بودم گیر افتاده بودم... اون توهمات مسخره منو اسیر خودش کرده بود و من فقط تو توهماتم کژال غرق اشک و میدیدم..
جلومو درست نمیدیدم... همه چیز تکون میخورد... گاهی خنده میکردم و گاهی گریه... اما کژال تنها چیزی بود که از فکرم بیرون نمیرفت..
به انتهای کوچه که رسیدم از دور ینفر و دیدم که با دو به سمتم میومد... اما من دیگه تحمل اون افکار و نداشتم و به خابی عمیق فرو رفتم..
🥺🥺🥺🥺بهش مواد دادن... زن کوچولوشم تو خونه تنهاست 🥺🥺🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞
https://t.me/joinchat/zn7TTsem2Ko3MDRk
اونا کارشونو انجام دادن و مجبورم کردن یه عالمه شیشه بکشم... و بعد با بی رحمیه تموم منو توی کوچه ول کردن و خودشون رفتن پی کارشون...
در حالتی که تا حالا حسش نکرده بودم گیر افتاده بودم... اون توهمات مسخره منو اسیر خودش کرده بود و من فقط تو توهماتم کژال غرق اشک و میدیدم..
جلومو درست نمیدیدم... همه چیز تکون میخورد... گاهی خنده میکردم و گاهی گریه... اما کژال تنها چیزی بود که از فکرم بیرون نمیرفت..
به انتهای کوچه که رسیدم از دور ینفر و دیدم که با دو به سمتم میومد... اما من دیگه تحمل اون افکار و نداشتم و به خابی عمیق فرو رفتم..
🥺🥺🥺🥺بهش مواد دادن... زن کوچولوشم تو خونه تنهاست 🥺🥺🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞
https://t.me/joinchat/zn7TTsem2Ko3MDRk