از دفتر برگشتم...گیج و منگ و گرسنه!
خانومم داشت واسه مشتری کیک میپخت و نهارِ علی رو میداد.
خوابیدم و بیدار شدم....هنوزم پای ظرفشویی و گاز و فِر بود که افطاری آماده بشه!
چقدر تو انرژی داری زن!
چقدر تو فرشتهای!
چقدر تو مادری!
چقدر قدر تو رو نمیدونیم ما!
✍سعید خان
@Twite_hub
خانومم داشت واسه مشتری کیک میپخت و نهارِ علی رو میداد.
خوابیدم و بیدار شدم....هنوزم پای ظرفشویی و گاز و فِر بود که افطاری آماده بشه!
چقدر تو انرژی داری زن!
چقدر تو فرشتهای!
چقدر تو مادری!
چقدر قدر تو رو نمیدونیم ما!
✍سعید خان
@Twite_hub