🔶 «تاریخ مشروطهی ایران»
🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟
🖌 احمد کسروی
🔸 4ـ یک نافهمی دیگر از سران آزادی
روز سهشنبه نوزدهم خرداد (9 جمادیالاولی) انجمنهای تهران بجوش و جنب پرداخته باز بمدرسهی سپهسالار آمدند. نخست انجمن شاهآباد که از انجمنهای بزرگ و بنام میبود با افزار جنگ و رده و شکوه آمده سپس انجمنهای دیگر پیروی نمودند ، و هر انجمنی یکی از حجرهها را گرفته لوحهی خود را بسردر آن آویخت. روزنامهی مجلس مینویسد : یکصدوهشتاد لوحه بشمار آمد. از اینجا توان دانست که چه انبوهی درمیان میبوده. از حیاط مدرسه دری ببهارستان باز کرده بودند و هر دو حیاط پر از آدمی میبود ، و بشیوهی همیشگی ملکالمتکلمین و سید جمال و دیگران بمنبر رفته بمردم گفتار میراندند و باز سخن از شکسته شدن قانون اساسی بمیان آورده خردهها بشاه میگرفتند.
چهارشنبه و پنجشنبه بدینسان سپری گردید. اینان در مدرسه و بهارستان در کار شور و خروش میبودند ، و از آنسوی قزاقان همچنان در شهر گردیده بدست هر که افزار جنگ میدیدند میگرفتند و بدین دستاویز آزار بمردم رسانیده چهبسا جیبها و بغلها را تهی میگردانیدند. شاه و لیاخوف بسیج کار خود میکردند. از اینسو مجلس با خونسردی روز گزارده به یک رشته گفتارها و پیامها بس میکرد.
روز آدینه بیستودوم خرداد (12 جمادیالاولی) غلامرضاخان سرهنگ قزاقخانه از سوی شاه بمجلس آمده چنین پیام آورد : «گرد آمدن انجمنها در مدرسه و بهارستان نیکی نمیدارد. بویژه که پارهای جوانان افزار جنگ همراه میدارند. آنان پراکنده شوند تا ما خودمان با مجلس گفتگو را دنبال نموده بپایان رسانیم» و در همان هنگام با دستور شاه توپها بدروازههای دوشانتپه و شمیران گزارده گردید.
این پیام و توپکشی هنایش شگفتی کرد ، و درزمان بهبهانی و طباطبایی و تقیزاده و ممتازالدوله و مستشارالدوله و دیگران بمدرسه شتافته از مردم خواستار پراکندگی شدند. مردم نپذیرفته بغوغا برخاستند. بهبهانی نیز دودل گردید. لیکن تقیزاده ایستادگی کرده چنین وانمود که رازهایی در کار است ، و از هر راهی بود مردم را از آنجا پراکند. تنها از هر انجمنی یکی دو تن بهر نگهداری کاچال و افزار بازماندند.
این کار ، تودهی آزادیخواهان را سرافکنده و نومید ، و دشمنان را بسرزنش و نکوهش دلیر گردانید. همان شب یوزباشی مهدی که از پیشگامان آزادی بوده ، و در زمان سروزیری عینالدوله آسیب و گزند سختی از دست دولتیان کشیده بود (1) ، از بسِ [2] ترس و نومیدی ، تریاک خورده خود را کشت و نخستین قربانی دورنگی نمایندگان او بود.
این پراکندن مردم جز از راه درماندگی نبود. مجلس در این هنگام سر کلافه را گم کرده نمیدانست چه کند. ولی نمایندگان شکستی بخود راه نداده آن را یک شاهکار سیاسی وانمودند : «ملت را آنارشیست قلم داده بودند میخواستند میان ملل متمدنه بدنام سازند. حال دیگر نمیتوانند کاری کنند. ملت مظلومیت خود را بعالم اثبات نمود». (3) با این فلسفهبافی دلهای خود را شاد گردانیدند. در روزنامهی مجلس جملههای شگفتی مینویسد که میباید در اینجا بیاورم :
ما که راپورتهای لیاخوف را در دست میداریم نیک میدانیم که شاه و او چه ارجی باین پراکنده شدن مردم میدادند. چرا بایستی ندهند؟!.. اگر این پراکنده شدن نبودی و مجلس استوار ایستاده بسیج افزاری کردی آزادیخواهان بدلیری افزوده روز بروز شمارهی جنگجویان بیشتر شدی. پارهای از روی غیرت و مردانگی و پارهای بآرزوی نام و آوازه تفنگ برداشته آمادهی کار شدندی. چهبسا که کسانی از دولتیان باین سو گراییدندی. چهبسا که شاه و لیاخوف کار را دشوار دیده از دنبال کردن نقشهی خود بازایستادندی. از کجا که خواست آنان از این پیغام فرستادن و توپ کشیدن آزمایش نمیبوده که چون آن پراکنده شدن را دیدهاند بدلیری افزودهاند؟!.. از کجا که درمیان سران آزادی کسانی با دربار راه نمیداشتند و این پراکندن مردم را بسود دربار نمیکردند؟!.. هرچه هست این یک لغزش و نافهمی از سران مشروطهخواهی بود.
🔹 پانوشتها :
1ـ داستان او در صفحههای 124 و 125 بخش یکم خوانده شود. [گفتار دوم : 16ـ بیرون کردن رشدیه و دیگران از تهران]
2ـ از بسِ : از فرطِ. ـ و
3ـ جملههاییست که تقیزاده گفته است.
🌸
🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟
🖌 احمد کسروی
🔸 4ـ یک نافهمی دیگر از سران آزادی
روز سهشنبه نوزدهم خرداد (9 جمادیالاولی) انجمنهای تهران بجوش و جنب پرداخته باز بمدرسهی سپهسالار آمدند. نخست انجمن شاهآباد که از انجمنهای بزرگ و بنام میبود با افزار جنگ و رده و شکوه آمده سپس انجمنهای دیگر پیروی نمودند ، و هر انجمنی یکی از حجرهها را گرفته لوحهی خود را بسردر آن آویخت. روزنامهی مجلس مینویسد : یکصدوهشتاد لوحه بشمار آمد. از اینجا توان دانست که چه انبوهی درمیان میبوده. از حیاط مدرسه دری ببهارستان باز کرده بودند و هر دو حیاط پر از آدمی میبود ، و بشیوهی همیشگی ملکالمتکلمین و سید جمال و دیگران بمنبر رفته بمردم گفتار میراندند و باز سخن از شکسته شدن قانون اساسی بمیان آورده خردهها بشاه میگرفتند.
چهارشنبه و پنجشنبه بدینسان سپری گردید. اینان در مدرسه و بهارستان در کار شور و خروش میبودند ، و از آنسوی قزاقان همچنان در شهر گردیده بدست هر که افزار جنگ میدیدند میگرفتند و بدین دستاویز آزار بمردم رسانیده چهبسا جیبها و بغلها را تهی میگردانیدند. شاه و لیاخوف بسیج کار خود میکردند. از اینسو مجلس با خونسردی روز گزارده به یک رشته گفتارها و پیامها بس میکرد.
روز آدینه بیستودوم خرداد (12 جمادیالاولی) غلامرضاخان سرهنگ قزاقخانه از سوی شاه بمجلس آمده چنین پیام آورد : «گرد آمدن انجمنها در مدرسه و بهارستان نیکی نمیدارد. بویژه که پارهای جوانان افزار جنگ همراه میدارند. آنان پراکنده شوند تا ما خودمان با مجلس گفتگو را دنبال نموده بپایان رسانیم» و در همان هنگام با دستور شاه توپها بدروازههای دوشانتپه و شمیران گزارده گردید.
این پیام و توپکشی هنایش شگفتی کرد ، و درزمان بهبهانی و طباطبایی و تقیزاده و ممتازالدوله و مستشارالدوله و دیگران بمدرسه شتافته از مردم خواستار پراکندگی شدند. مردم نپذیرفته بغوغا برخاستند. بهبهانی نیز دودل گردید. لیکن تقیزاده ایستادگی کرده چنین وانمود که رازهایی در کار است ، و از هر راهی بود مردم را از آنجا پراکند. تنها از هر انجمنی یکی دو تن بهر نگهداری کاچال و افزار بازماندند.
این کار ، تودهی آزادیخواهان را سرافکنده و نومید ، و دشمنان را بسرزنش و نکوهش دلیر گردانید. همان شب یوزباشی مهدی که از پیشگامان آزادی بوده ، و در زمان سروزیری عینالدوله آسیب و گزند سختی از دست دولتیان کشیده بود (1) ، از بسِ [2] ترس و نومیدی ، تریاک خورده خود را کشت و نخستین قربانی دورنگی نمایندگان او بود.
این پراکندن مردم جز از راه درماندگی نبود. مجلس در این هنگام سر کلافه را گم کرده نمیدانست چه کند. ولی نمایندگان شکستی بخود راه نداده آن را یک شاهکار سیاسی وانمودند : «ملت را آنارشیست قلم داده بودند میخواستند میان ملل متمدنه بدنام سازند. حال دیگر نمیتوانند کاری کنند. ملت مظلومیت خود را بعالم اثبات نمود». (3) با این فلسفهبافی دلهای خود را شاد گردانیدند. در روزنامهی مجلس جملههای شگفتی مینویسد که میباید در اینجا بیاورم :
«متفرق شدن عموم انجمنهای ملی روز جمعه 12 شکست فاحشی بمفسدین بیایمان داد و سدی بسیار محکم جلو شرارت و فساد کشید. زبان بدخواهان که نسبتهای ننگین داده و شورشطلب فتنهجوشان میگفتند بسته گردید و بر دوست و دشمن معلوم شد که ملت سر بلوا و آشوب ندارد و باشلتم و استعمال قوه کار نمیکند بلکه همان قسم که از روز اول بگریه و زاری حقوق مسلوبهی خود را خواسته و گرفتهاند بعد از این نیز تغییر مسلک نداده و با مظلومیت و افتادگی از بزرگان خود و شخص اعلیحضرت جبر کسور وارده برده اصل از قانون را اساسی را مسئلت دارند ...»
ما که راپورتهای لیاخوف را در دست میداریم نیک میدانیم که شاه و او چه ارجی باین پراکنده شدن مردم میدادند. چرا بایستی ندهند؟!.. اگر این پراکنده شدن نبودی و مجلس استوار ایستاده بسیج افزاری کردی آزادیخواهان بدلیری افزوده روز بروز شمارهی جنگجویان بیشتر شدی. پارهای از روی غیرت و مردانگی و پارهای بآرزوی نام و آوازه تفنگ برداشته آمادهی کار شدندی. چهبسا که کسانی از دولتیان باین سو گراییدندی. چهبسا که شاه و لیاخوف کار را دشوار دیده از دنبال کردن نقشهی خود بازایستادندی. از کجا که خواست آنان از این پیغام فرستادن و توپ کشیدن آزمایش نمیبوده که چون آن پراکنده شدن را دیدهاند بدلیری افزودهاند؟!.. از کجا که درمیان سران آزادی کسانی با دربار راه نمیداشتند و این پراکندن مردم را بسود دربار نمیکردند؟!.. هرچه هست این یک لغزش و نافهمی از سران مشروطهخواهی بود.
🔹 پانوشتها :
1ـ داستان او در صفحههای 124 و 125 بخش یکم خوانده شود. [گفتار دوم : 16ـ بیرون کردن رشدیه و دیگران از تهران]
2ـ از بسِ : از فرطِ. ـ و
3ـ جملههاییست که تقیزاده گفته است.
🌸