طنزیمات ادبی


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


«لبخند اصل را فقط از ما بخواهید»
✍️«طنزیمات ادبی» کانال مرجع است
به‌روز و به‌لحظه حتّی!
کپی ممنوع⛔️، فوروارد آزاد✅❤️
تماس با ما:
@shirdel_1358

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter


Forward from: طنزیمات ادبی
#طنزیمات_ادبی
هر جا شده نان ارتشا را بخوریم
بی واهمه مال بینوا را بخوریم

دل خوش شده ایم روزه داریم همه
کم مانده فقط خود خدا را بخوریم

#امید_نقوی
@Omid_naghavi
@tanz20 👈


Forward from: طنزیمات ادبی
#طنزیمات_ادبی
باز ماه رمضان آمد و ما گشنه‌تریم
روزه، این مونس جان آمد و ما گشنه‌تریم
هر متاعی به دکان آمد و ما گشنه‌تریم
بوی آب آمد و نان آمد و ما گشنه‌تریم

معده‌هامان به فغان آمد و ما گشنه‌تریم

ماه پرفیض رسید و نرسیدیم به فیض
هیچ بر سفره‌ی افطار ندیدیم به فیض
گرچه آب یخ و لیمو بشمیدیم به فیض
از غم جیب تهی‌مان بخمیدیم به فیض

واااای آواز اذان آمد و ما گشنه‌تریم

گرچه دوکان حسن سیب و کچالو دارد
آن‌وسط چند تغارِ پُر از آلو دارد
کیوی و کیله به فتراک ترازو دارد
این‌حقیر از نظرِ نسیه کجا رو دارد؟!!

روده‌هامان به دهان آمد و ما گشنه‌تریم

قیمت کلیه‌ی اجناس چه بالا زده است
مثلاً گوجه و گیلاس چه بالا زده است
قیمت سیتی و هم ناس چه بالا زده است
تب بیماری وسواس چه بالا زده است

کلّه‌ها در نوسان آمد و ما گشنه‌تریم

چیزی از فرش کم‌وکاست ندارد سفره
نان و دوغ و کره و ماست ندارد سفره
سبزی و چیپس که پیداست ندارد سفره
فی‌المثل هرچه دلت خواست ندارد سفره

قلب‌هامان به تکان آمد و ما گشنه‌تریم

دل ما رفته پی نان کمی روغنی است
دل ما رفته پی هرچه که آن خوردنی است
لیک ماندیم چه‌ها در سرِ اشرف غنی است
چشم ما بسته از این تیرگی و روشنی است

سود ما جمله زیان آمد و ما گشنه‌تریم

بند شد بسته ولی برق ضعیف است هنوز
سر کار همه با بشکه و قیف است هنوز
بدن مام وطن چرک و کثیف است هنوز
همچنان منتظر کیسه و لیف است هنوز

حرف وحدت به میان آمد و ما گشنه‌تریم

#اکرام_بسیم
هرات - افغانستان
@tanz20 👈


#طنزیمات_ادبی
از پَستوی خانه به خیابان رفتیم
ساندیس‌خوران و شاد و خندان رفتیم

دنیا پی «طرح هوش مصنوعی» بود
ما «صَلِّ‌عَلیٰ‌سِه‌تِرکِه‌گویان» رفتیم!

#زورو

@zorro_ch
@tanz20 👈


#طنزیمات_ادبی
بی مسند و بی حامی و بی کار شاعر
یک تن نبوده شاد از بسیار شاعر

از سکه های مفت، دستش هست کوتاه
سهمی ندارد هیچ از خروار، شاعر

در کله اش پونز چپاندند و نیافتاد
مانند عکسی مانده بر دیوار ، شاعر

هر شب قلم را می برد در بستر خود
هر روز می بوسد لب سیگار شاعر

آن کار را کرده اگر یک وقت جایی
هرگز نکرده هیچ جا انکار شاعر

خوابیده و خورده ست شب از شحنه شلاق
سر را فرو کرده ست توی دار، شاعر

اما همین دیشب برای عرض احوال
دیدم نشسته پیش استاندار، شاعر

با زاهدِ تسبیح گردان می کند حال
با شیخ ریشو می خورد افطار، شاعر

پشت تریبون رفت این و آن به نوبت
پر بود از تاریکی و تکرار شاعر

طفلک برای عده ای روباه مکار
مثل کلاغی کرد قار و قار شاعر

در انتها پاداش را تقسیم کردند
صد توبره مداح، یک صنار شاعر!

#فریدون_هاشمی

@kafaridoun
@tanz20 👈


Forward from: طنزیمات ادبی
#طنزیمات_ادبی

پیشانی اَر ز داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا

نام خدا نبردن از آن به که  زیر لب
بهر فریب خلق بگویی خدا خدا

#فروغ_فرخزاد

(هشت دی۱۳۱۳ _ بیست‌وچهار بهمن ۱۳۴۵)

@tanz20


#طنزیمات_ادبی
در کنار خطوط سیم پیام
داخل ده، دو کاج ، روییدند
از نهالی تمام مردم ده
آن دو را مثل زوج می دیدند

روزی از روزهای پاییزی
زیر رگبار و تازیانه ی باد
یکی از کاج ها به خود آمد
ناگهان فکر ازدواج افتاد

گفت ای کاج سینگلی تا کی؟
زود فکری به حال این دل کن
نصف دینم که بر فنا رفته
این یکی نصفه را تو کامل کن

نه زمین دارم و نه فرغونی
آب و خاک مرا که می بینی
هیچ پولی ندارم ای بانو
بابت جشن و سور و شیرینی

نه کتی در بدن نه شلواری
تنه ام ظاهرا شپش زده است
باغبان بابت بدهکاری
جای جای مرا برش زده است

نه سوادی نه حرفه ای دارم
چاره ای نیست، بهر چندرغاز
کار من زیر آفتاب این است
سایه افکندن و بسوز و بساز

ریشه هایم همیشه در خاک است
پس نباید مسافرت برویم
چون نه وامی نه ضامنی داریم
پس بعید است خانه هم بخریم

پیرِکاجی مجردم اما
خواهشا ذره ای تعقل کن
من که با چهره ات اوکی هستم
پس بیا و تو هم توکل کن

وضع من توپ می شود یک روز
می رسی پس تو هم به آن مقصود
لاکچری می شویم و می ریزم
روز زن کیسه کیسه پایت کود

حالیا چون مرا قبول کنی
ریشه ها می خورد به هم پیوند
بعد پایان گرده افشانی
می شوم صاحب دو تا فرزند

کاج معشوقه گفت با تندی
مردم آزار، از تو بیزارم
دور شو ، دست از سرم بردار
من کجا طاقت تو را دارم؟

آبلیمو بریز پای خودت
دور شو تا نکندمت بی ریخت
این چنین شد که کاج نر کپ کرد
ناگهان کل برگ هایش ریخت

عاقبت از فشار تنهایی
کاج بی همسر عزب خشکید
سن آن کاج ماده بالا رفت
سینگلی پیشه کرد تا ترشید

باغبان عیال وار که داشت
بچه های زیاد، وقتی دید
نسل آن کاج منقرض شده است
از بدآموزی اش کمی ترسید

بعد در فکر خود فرو رفت و
سر خود را شدید خارانید
این چنین شد که آن دو را کند و
جای آن بذر موز کارانید

#سید_حسن_صفاری

@Nakhoda_70
@tanz20 👈


#طنزیمات_ادبی
این راه مسافران سرگردان داشت
صد پیچ و خم و گردنه‌ی حیران داشت

ای کاش مسیر  انقلاب -آزادی
از اول راه، دور برگردان داشت

#محمدرضا_کاتب
@yallanchi
@tanz20 👈


#طنزیمات_ادبی
روزی که شما وارد این مرز شدی
در باغ وطن چون علفِ هرز شدی

از نرخ دلار کاملا معلوم است
ای شیخ شما مفسدفی‌الارز شدی

#جواد_شیردل‌‌‌
@javadshirdel58
@tanz20 👈


#طنزیمات_ادبی
برای ناشنوایان که پند لازم نیست
برای بی‌شرفان قید و بند لازم نیست

کبوتران همه دارند بال و پر ، دیگر
بلیط متروی تهران پرند لازم نیست

کسی که پخمه نباشد برای اثباتش
ستاد و حوزه ، بگیر و ببند لازم نیست

به هر کجا نظر افتاد ردّ پای شماست
به تپّه ها نزن این قدْر گند لازم نیست

گرفته گریه‌ام از خطّ فقر و بیکاری
ببند نیش و نزن پوزخند، لازم نیست

برای دادنِ حق السّکوت ! یارانه
نه طعنه‌ای و نه منّت ، گزند لازم نیست

برای قُم مونوریل است از ضروریّات
قطار بُردنِ تا بیرجند لازم نیست

لباس گُرگ به اندامتان برازنده است
شبان برای شما گوسفند لازم نیست

شنیده‌ام عربی گفت تور مشهد مفت
بلیط کشورِ تایلند چند؟ لازم نیست!

پیام مردم ایران خطاب با مسئول؛
بیا و این همه خالی نبند! لازم نیست!

#مهدی_خداپرست

@m_khodaparast1
@tanz20 👈


Forward from: طنزیمات ادبی
#طنزیمات_ادبی
خدایا سوختی با سوز بهمن ماه،باغی را
برای کرم شب تابی شکستی چلچراغی را

در این میدان که باید گوی سبقت از رقیبان بُرد
کَرَم کردی،به ما انداختی اسبِ چُلاغی را

فلک چرخید و قاف از هیبت سیمرغ خالی شد
نشاندی جای ققنوس اساطیری،کلاغی را

کدامین بیشه را دیدی که از شیرانِ در بندش
بخواهی گوش بسپارند فرمان الاغی را

خدایا این چه تدبیر است در کار جهانداری؟
رساندی تا مقام شاهبازی،جوجه زاغی را

در این تاریخِ سرتاسر عزا،شادی نمیبینم
که داغی تازه پوشانده ست روی کهنه داغی را

نشستی جای حق،ای کاش برمی‌خاستی یارب
که حق روشن کند در خانه ی مردم اجاقی را


#مصطفی_علوی
@moalavi
@tanz20 👈


Forward from: طنزیمات ادبی
#طنزیمات_ادبی
روزی اگر زمان به عقب رفت
لَختی در آن دقایقِ بشکوه
امروز را ببین زِ سرِ کوه
برگرد کُنجِ غار، محمد!
والا پیامدار، محمد!

#حسین_جنتی
@h_jannati
@tanz20 👈


Forward from: طنزیمات ادبی
شعر طنز اشتراکی
#طنزیمات_ادبی
دوش دیدم شرری در وسط بستان بود
پچ‌ پچ و همهمه و فتنه ی بی پایان بود

سردرختی و زمینی همه ‌درگیر نزاع
گوییا باغ درافتاده به صد بحران بود

خربزه سینه سپر کرد به دروازه ی باغ
تیم را خیر سرش نقش اولیور کان بود

دوش در باغ، میان علمای میوه
همه ی بحث و سخن بر سر بادمجان بود

اولین میوه که اقرارِ ولایت کرد اوست
من گمانم که خیار است که با ایمان بود

نارگیلی به دومن ریش و سه کیلو تسبیح
گفت در هند پدر خانم من سلطان بود

من هلو بودم و فردوس برین جایم بود
پس چرا عاقبتِ من عقب نیسان بود؟!

حال پیداست که بیچاره کدو، تنبل نیست
مشکل باغ فقط  کیویِ بی وجدان بود

پینه بر ناصیه ی سیب زمینی دیدم
زاهد خاک نشین منتظر غفران بود

حبّذا انبه که در حلق چه راحت می رفت
واقعا مثل لبو خوردن آن آسان بود

هندوانه وسط آمد پی شیرین کاری
با دوصد شور فقط منتظر دندان بود

کرد توهین عجیبی به وی اما کیوی
کیوی از روز ازل میوه که نه، حیوان بود

پیچ‌ می‌خورد به صد فحش خیار چنبر
مثل طفلی به سر کوچه و بی تنبان بود

کمرش خم شد از اندیشه ی پول و غم نان
موز می خورد و دوای کمر او آن بود

موز می خواست از آن راه سوی کعبه رود
غافل از اینکه رهش جانب ترکستان بود

گوجه هم آمد و رخساره بر افروخته بود
گفت کوبیده چرا در بغل ریحان بود

اشبه الناس الی الگوجه، همین خرمالوست
کاین دو را شکل و شمایل به نظر یکسان بود

ازغم دوست به نارنج فشار آمد سخت
آب او بر همه پاشید و بسی گریان بود

فلفل از موعظه در رفت و به دوزخ افتاد
زین سبب تخم و تبارش همگی سوزان بود

بود انگور ولی کافر حربی زیرا
موجب وسوسه ی خیل خداجویان بود

طالبی نیز تقاضای چهل درصد داشت
گفت این توصیه ی دکتری ایشان بود

آه از کینه ی زردک ، بخدا این مردک
همچنان شیعه ی اولاد ابوسفیان بود

ای چغندر تو دگر فخر به شلغم نفروش!
شلغم از فیض کلم صاحب صد عنوان بود

ما مریدان پیازیم که در فقر و فنا
خرقه ای داشت که وا رفته و بس ارزان بود...

الغرض قشقرقی شد که فواکه له و په
بحث بین علما یکسره در جریان بود

بس بگشتم که بپرسم سبب غائله چیست
مفتی باغ دراین مسئله سرگردان بود

در نهایت نظر باغ به اجماع رسید
رای آن مجمع تشخیص به بادمجان بود

#جواد_نوری
#مهران_حسینی

@javadam_noori
@insta_tanz_mehranhoseini
@tanz20 👈


Forward from: طنزیمات ادبی
#طنزیمات_ادبی

ما که رسوای جهانیم ، چه بایدن،چه ترامپ
ناامید از همگانیم، چه بایدن چه ترامپ

یک دم آسوده نماندیم ز باران بلا
داغدار و نگرانیم چه بایدن، چه ترامپ

ثروت ما همگی خرج اَتینا شده است
آفت افتاده به جانیم،چه بایدن، جه ترامپ

گیوه ی پاره و جیب تهی ما شاهد
روز وشب در پی نانیم، چه بایدن،چه ترامپ

مَرکب ما شده یک کهنه پراید حلبی
باز هم شیر ژیانیم، چه بایدن،چه ترامپ

زندگی پشت به ما کرده، که چندین سال است
فکر مرگ دگرانیم، چه بایدن، چه ترامپ

ما برای همه دنیا، چه صغیر وچه کبیر
دائم الخط ونشانیم، چه بایدن، چه ترامپ

ملّت ِ دور ز شادابی وشادی شده ایم
مجمع غمزدگانیم ، چه بایدن، چه ترامپ

هر کجاجنگ وکتک کاری وجنجال به پاست
هیزم ِ آتش آنیم، چه بایدن، چه ترامپ

دیدن وگفتن و خندیدن ما ممنوع است
در سکوت وخفقانیم، چه بایدن، چه ترامپ

ای هیولای گرانی ! تو نترسان ما را
خودمان بار گرانیم، چه بایدن، چه ترامپ

به کجا میرود و میرسد این روز سیاه
تا که خوابیم ندانیم، چه بایدن، چه ترامپ


#مهین_خادمی
@tanz20


Forward from: طنزیمات ادبی
سفره
#طنزیمات_ادبی
رنج و غم بی‌حساب خوردن
یک جرعه مسِ مذاب خوردن

در ماه حرام، قتل کردن
ماه رمضان شراب خوردن

از کاسهء سگ و بلکه بدتر!
از ظرف ترامپ، آب خوردن

آبِ لجن کثیفِ بدبو
از لولهء فاضلاب خوردن

رفتن به مبال و چیزی آنجا
-بر روی شما گلاب- خوردن

در اینستاگرام به خاطر لایک
قر دادن و پیچ و تاب خوردن

ده مرتبه تیر غیب خوردن
ایضاً دو سه تا شهاب خوردن

بعد از متلک، دو فحش ناجور
از دلبرِ بد حجاب خوردن

"ما را همه شب" که تا برَد خواب
یک عالمه قرص‌خواب خوردن

از هیچ خری رکب نخوردن
امّا رکب از رکاب خوردن

مثل حسنک به دار رفتن
با قرمطیان کباب خوردن

هرشام به جای اسپاگتی
ده متر کِش و طناب خوردن!

یک پیک عرق میان انظار
با شازده احتجاب خوردن

بیکار نشسته مثل دولت
هر روز غم حباب خوردن

یک عمر دو لقمه نان خالی
با استرس و عذاب خوردن

از حقّ خودت سوال کردن
اردنگی در جواب خوردن

باتوم و چماق و چوب و تیشه
بی قدرت انتخاب خوردن

کف‌گرگی و مشت و پنجه هرشب
در داخل تختخواب خوردن

دارد بخدا شرف که نانی
از سفرهء انقلاب خوردن!

#عباس_احمدی
@abbasahmadi57
@tanz20 👈


#هایده (بیست و یکم فروردین1321_سی دی‌ماه1368)

@tanz20 👈


Forward from: طنزیمات ادبی
#طنزیمات_ادبی
این وضع، سزای اینچنین خانه نبود
خوشبختی ما قصه و افسانه نبود

ما هیچ، ولی هایده هم میفهمید
بدبختی ما گناه بیگانه نبود

#علی_تقی‌زاده
@ali44900
@tanz20 👈


Forward from: طنزیمات ادبی
  طنزنامه‌ی خواندنی استاد
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد



برای دوست عزیزم سیّدابراهیم نبوی -حفظه الله فی الدارین-


خدمت مستطاب ذوالتکریم
حضرت شیخ، سیّد ابراهیم

به تو از جانب تمامی خلق
یک «سلام علیکم» از ته حلق

یک «سلام علیک» طولانی
سرش اینجا، تهش بریتانی

یک «سلام» قرین به سوز جگر
چون سلام شیوخ بر منبر

بعد اظهار دوستی و سلام
دارد این بنده چار پنج کلام

تو که در طنز صاحب نظری
مگر از کار ملک بی‌خبری؟

طنز، گفتند پایه می‌خواهد
نقد پرمایه ...یه می‌خواهد

در جهانی که مایه‌اش سختی‌ست
...یه هم از ادات بدبختی‌ست

شد بسی آدم گرانمایه
کلّه‌پا با هزار من ...یه

[صحبت از ...یه است و شیرین است
شعر ...ی که گفته‌اند این است!]

تو در این روزگار وانفسا
داخل باغ نیستی چه بسا

شده در خطبه‌های آدینه
هتک اهل قلم نهادینه

فی‌المثل شخص «اکبر گنجی»
-گرچه از حرف بنده می‌رنجی-

می‌شود عاقبت هدر خونش
می‌گذارند دست‌کم کو...

اکبر گنجی آشنای من است
یار دیرین و باوفای من است

می‌کنم کیف از نوشته‌ی او
صحبت تازه و برشته‌ی او

می‌نویسند، حیف، بعد عدم
روی گورش «شهید راه قلم»!-

آن‌چنان مرگ و این‌چنین مرده
هرکه گفته شهید ... خورده!
*


تو که در نقد و طنز استادی
نه که از هفت دولت آزادی

می‌نویسی در آریا و نشاط
تند و بی‌احتیاط و با افراط

به خیالت که توی سوئیسی
که خودت دلبخواه بنویسی

تو که یک‌دفعه پنج-شش هفته
چوب در پاچه‌ات فرو رفته

تو که زندان کشیده‌ای اخوی
طعم آن را چشیده‌ای اخوی

می‌رسد ناگهان یکی الکی
از همین بچّه‌های «ده‌نمکی»

می‌نماید تو را میان گذر
امر معروف و نهی از منکر

آلت فعل او زبان خوش است
رویش البته یک‌کمی ترش است

می‌شود بیخت از زمین کنده
می‌روی لای دست «پوینده»
*


بود راننده‌ای زمان قدیم
شوفر خطّ شوش-شابدولعظیم

در وصيّت نوشت با فرزند
که بیا بشنو از پدر این پند

گر مسافر تو را کند تحسین
که: «برو تندتر» نکن تمکین

میل دارد هر آدمی لابد
که رسد زودتر به مقصد خود

تو به گفتار خلق گوش نده
برو آهسته، گاز توش نده

اسب شد مبتلا به جفتک و گو...
اشتر آهسته می‌رود شب و روز

رفتم آهسته بنده تا مادرید
تند رفت آن یکی به قم نرسید
*


خانمی دوستدار شعر و سرود
از قضا پیش بنده آمده بود

گفتمش «بحث شعر شیرین است
ویژگی‌های شعر خوب این است:

محکم و آبدار و پابرجا
گرم و احساسی و بلند و رسا»

خانم از گفته‌های من رنجید
سرخ شد، بعد ازآنکه لب ورچید،

گفت: ای بی‌حیا، چه پررویی
وصف ... است این که می‌گویی!

هر کسی حرف را -غنی و فقیر-
می‌کند طبق میل خود تفسیر

بالاخص طنز را که هست مدام
پر از ایهام و نکته و ابهام

گر نویسی ز کفش و دمپایی
باز برمی‌خورد به یک جایی

شب، نویسی ز آدمی مرده
صبح، بینی به «زنده» برخورده



در مذمّت اهل زمانه گوید -لعنهم الله-

نشوی شادمان اگر گه‌گه
خلق گویند به‌به و چه‌چه

این جماعت که شاد و خندانند
داخل آدمت نمی‌دانند

آنکه می‌گفت: «آفرین پسرک»
گوید ار مبتلا شوی «به‌درک»!

آنکه گوید: «دم فلانی گرم»
گوید آن روز «باشه، دندش نرم»!

باشد اکنون به نرخ زر ورقت
توی زندان «قصر» ... لقت



در حکایت شمس‌الواعظین، کی جان به در برد و رجوع به حکایت شیرین ...

گفته بودی جناب «شمس‌الوا»
که «عظین»ش نشد در آنجا جا-

چرت و پرت مرا پسندیده
به افاضات بنده خندیده

خود ایشان کنار دفتر توس
متّهم شد به خائن و جاسوس

حضرتش، وقت آمدن سر کار
شد مواجه به لشکر «انصار»

اندر آن تنگنای بیم و امید
ریش او هم به داد او نرسید

آن یکی یا یکی از افرادش
سر پایی نمود ارشادش

زان وقایع اگر چه جان در برد
لیکن البته چند مشتی خورد

آن برادر اگر چه مشت زدش
کرد مردی، نزد به جای بدش!

لطمه اصلاً به پایه‌اش نزدند
هیچ مشتی به ...‌اش نزدند

مانده آن مشت هم به طالع سعد
مطمئناً برای دفعه‌ی بعد!

به چه دردی، بگو که فی‌الغایه
می‌خورد سردبیر بی...!؟

 

در فواید ... و لزوم محافظت از آن فرماید:

مردمان را در این جهان، فرزند!
نیست چون ... چیزی ارزشمند

مرد را در جهان ز خشک و ز تر
نیست چیزی ز ...ـایه واجب‌تر

ران مرغ آیت لوندی اوست
«تخم» او رمز سربلندی اوست

پیش فرزانگان ز عصر حجر
دنبلان بوده از جگر بهتر 

گر کنی همنشین با نخودش
تره هم می‌رود به تخم خودش

هی به تخمت حواله دادی مفت
تخم اگر بشکند چه خواهی گفت؟

گر نخواهی رسد به ... خراش
حافظ بیضه‌ی حکومت باش!



در اعتذار و ختم کلام فرماید:

الغرض، بنده خیرخواه توأم
مخلص لطف گاه‌گاه توأم

«سین، الف، نونِ» مهربان منی
نور چشمی، عزیز جان منی

یک‌کمی تند می‌روی گاهی
ورنه خوبی، گلی، ملی، ماهی

شعر ما باعث مرارت شد
عذر می‌خواهم ار جسارت شد

بهر تعظیم می‌شود دولّا
دوستدار صمیمی‌ات «مُلّا»

استاد #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد 🌿🌿
(پانزدهم اردیبهشت ۱۳۴۸ - دهم آذر ۱۳۹۷)
@tanz20 👈


Forward from: طنزیمات ادبی
#طنزیمات_ادبی

یک عمر تو را نشاند بر کول خودش
داده به تو از گندم محصول خودش

با این همه زحمت که کشیده باید
جوراب خرید؟ آنهم از پول خودش؟
#محمود_برزین

افسوس جهان به کام دارا شده است
دانا شده هر کسی توانا شده است

دیشب چه یواشکی پدر آمد و خفت
گویا سبدش بدون کالا شده است
#خالو_راشد

ای عشق و امید و غیرت آموخته‌ها
ای چشم‌ به جیب خالی‌اش دوخته‌ها

یک خسته‌ نباشید به او هدیه دهید
روز پدر است ای «پدرسوخته‌»ها
#مجتبى_صادقی

@tanz20 👈


Forward from: طنزیمات ادبی
#طنزیمات_ادبی
شولای شرف به قامت آویخته است
با رنج و فشار هم در آمیخته است

سالار ترین ساقی عالم "پدر" است
از بس که برای ما عرق ریخته است

#تورج_میرزا
@yallanchi
@tanz20 👈


Forward from: طنزیمات ادبی
اینکه از جیب پدر بچه ی او با خبر است
اینکه زن درک کند شوهر او در بدر است

اینکه احساس کند وضع چقدر خر تو خر است!
بهترین هدیه ی روز پدر است

#ایمانی

@tanz20

20 last posts shown.