- من خواب دیدم یه بز با بچه ش با طناب بسته شده بودن و من فقط نگاهشون میکردم
بعدش تو خوابم داشتم از پنجره به حیاط نگاه میکردم که از اسمون یه چیزی مثل ستاره ی دنباله دار که خیلی زیاد بودن میگذشت
بعدش اون نور بود ستاره بود نمیدونم اینبار به حیاط خونه ما میخورد یه جورایی مثل بارون میومد پایین
من پنجره باز کرده بودم چن تاش هم اومد تو خونه
تو این وقت برادرم از در حیاط اومد تو افتاد زمین و بلند شد اومد تو بهش سلام کردم ولی جوابمو نداد
از کنار پنجره اومدم کنار گفتم الان یه چیزی بزرگتر میاد پایین شاید دیوار رو خراب کنه و بعد اون نور ها تموم شد و این بار برف بارید
تقریبا اینجوری شهاب باران بودن ولی رنگشون طلایی بود
مدیر ♡♡♡:
ستاره خاموشی که توی حیاط شما میفته مثل میراثی که از مردهها و درگذشتگان می رسه
ﻳﻚ ﭘﻨﺠﺮﺓ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺣﻴﺎﻁ: ﻣﺸﺎﺟﺮﻩ ﺑﻴﻦ ﺧﻮﺍﻫﺮﺍﻥ
دختر و زنی که اسیر شدهاند
بز: ثروت
ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ (ﻉ) ﺍﺯ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ (ﺹ) ﺷﻨﻴﺪﻡ: ﻫﺮ ﻛﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺑﺰ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻴﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺨﺮﻳﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﺩ, ﭼﻬﻞ ﺳﺎﻝ ﺩﺭﻭﻳﺸﻲ ﺍﺯ ﻭﻱ ﺩﻭﺭ ﮔﺮﺩﺩ
ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﻛﺴﯽ ﺳﻼﻡ ﻧﻤﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﻴﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻌﺎمله ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻃﺮﻑ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺑﻪ ﺳﻼﻡ ﺍﻭ پاسخ ﻧﺪﻫﺪ, ﻣﻌﺎمله اﻧﺠﺎﻡ ﻧﻤﯽ ﮔﻴﺮﺩ.
برف: نعمت، غنیمت، کدورت و سردی
ﺭﻧﮓ ﻃﻼﺋﻲ: ﺑﺎ ﺍﺷﺨﺎﺻﻲ ﻛﻪ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻛﺎﺭﻱ ﺩﺭ ﭘﻴﺶ ﺩﺍﺭﻳﺪ.
برادرت با زنش دعوا و اختلاف زیاد داره؟
کسی مریض سخت و یا در حال طلاق دارید؟
مشکل دیگری در خانواده نیست؟
زن و بچه ای گرفتار و دست و پابسته هستند؟
دعا و طلسم و حرز و بخت گشا و چیزی در خانه هست؟
دعوا هست بین خواهرها؟
- نه فقط چن وقته همش براش مشکل پیش میاد
فقط نمیاد پیگیر زیرخاکی خانه ما بشه باور نداره و با ما و خانمش سر این قضیه اختلاف داره
مادر بزرگم بود که تازه گی فوت کرد
در حال حاضر نه
من و مادرم
من با مادرم زندگی میکنم و گرفتار این خونه ای که توش زندگی میکنیم
هیچ کارمون سرانجام نمیگره و همیشه برای هر چیزی باید کلی تلاش کنیم برای کوچکترین چیز حتی
هیچ کس منو نمی بینه حتی بعضی وقت ها احساس میکنم وجود ندارم
نه
اعتقادی نداریم به دعا
فقط اینقدر میدونم خونمون طلسم داره میگن تا اون باطل نشه همیجوری میمونیم
برای همون زیر خاکیه
این خونه به اسم من و مامانمه و میگن واسه همین اینقدر رو تاثیر گذاشته
بله ۴تا خواهر دارم
اره با خواهر بزرگترم حرف نمیزنیم اونم خیلی جدی نیست
یه خواهردیگم ولی خیلی مشکل داره دختر همسرش خودکشی کرد الان خیلی واسه اون مسله درگیره
کمتر از ۱۰تا بود همین که به زمین می افتادن خاموش میشدن
همشون روشن بودن فقط وقتی با زمین برخورد میکردن نورشون تموم میشد
اتفاقا وقتی جلو پنجره بودم خواهرم پشت سرم بودند میگفتن اگر ما پنجره باز کرده بودیم تو از ما عصابی میشدی
ممنونم از وقتی که گذاشتید و تعبیر کردید
بعدش تو خوابم داشتم از پنجره به حیاط نگاه میکردم که از اسمون یه چیزی مثل ستاره ی دنباله دار که خیلی زیاد بودن میگذشت
بعدش اون نور بود ستاره بود نمیدونم اینبار به حیاط خونه ما میخورد یه جورایی مثل بارون میومد پایین
من پنجره باز کرده بودم چن تاش هم اومد تو خونه
تو این وقت برادرم از در حیاط اومد تو افتاد زمین و بلند شد اومد تو بهش سلام کردم ولی جوابمو نداد
از کنار پنجره اومدم کنار گفتم الان یه چیزی بزرگتر میاد پایین شاید دیوار رو خراب کنه و بعد اون نور ها تموم شد و این بار برف بارید
تقریبا اینجوری شهاب باران بودن ولی رنگشون طلایی بود
مدیر ♡♡♡:
ستاره خاموشی که توی حیاط شما میفته مثل میراثی که از مردهها و درگذشتگان می رسه
ﻳﻚ ﭘﻨﺠﺮﺓ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺣﻴﺎﻁ: ﻣﺸﺎﺟﺮﻩ ﺑﻴﻦ ﺧﻮﺍﻫﺮﺍﻥ
دختر و زنی که اسیر شدهاند
بز: ثروت
ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ (ﻉ) ﺍﺯ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ (ﺹ) ﺷﻨﻴﺪﻡ: ﻫﺮ ﻛﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺑﺰ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻴﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺨﺮﻳﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﺩ, ﭼﻬﻞ ﺳﺎﻝ ﺩﺭﻭﻳﺸﻲ ﺍﺯ ﻭﻱ ﺩﻭﺭ ﮔﺮﺩﺩ
ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﻛﺴﯽ ﺳﻼﻡ ﻧﻤﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﻴﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻌﺎمله ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﻃﺮﻑ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺑﻪ ﺳﻼﻡ ﺍﻭ پاسخ ﻧﺪﻫﺪ, ﻣﻌﺎمله اﻧﺠﺎﻡ ﻧﻤﯽ ﮔﻴﺮﺩ.
برف: نعمت، غنیمت، کدورت و سردی
ﺭﻧﮓ ﻃﻼﺋﻲ: ﺑﺎ ﺍﺷﺨﺎﺻﻲ ﻛﻪ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ ﻛﺎﺭﻱ ﺩﺭ ﭘﻴﺶ ﺩﺍﺭﻳﺪ.
برادرت با زنش دعوا و اختلاف زیاد داره؟
کسی مریض سخت و یا در حال طلاق دارید؟
مشکل دیگری در خانواده نیست؟
زن و بچه ای گرفتار و دست و پابسته هستند؟
دعا و طلسم و حرز و بخت گشا و چیزی در خانه هست؟
دعوا هست بین خواهرها؟
- نه فقط چن وقته همش براش مشکل پیش میاد
فقط نمیاد پیگیر زیرخاکی خانه ما بشه باور نداره و با ما و خانمش سر این قضیه اختلاف داره
مادر بزرگم بود که تازه گی فوت کرد
در حال حاضر نه
من و مادرم
من با مادرم زندگی میکنم و گرفتار این خونه ای که توش زندگی میکنیم
هیچ کارمون سرانجام نمیگره و همیشه برای هر چیزی باید کلی تلاش کنیم برای کوچکترین چیز حتی
هیچ کس منو نمی بینه حتی بعضی وقت ها احساس میکنم وجود ندارم
نه
اعتقادی نداریم به دعا
فقط اینقدر میدونم خونمون طلسم داره میگن تا اون باطل نشه همیجوری میمونیم
برای همون زیر خاکیه
این خونه به اسم من و مامانمه و میگن واسه همین اینقدر رو تاثیر گذاشته
بله ۴تا خواهر دارم
اره با خواهر بزرگترم حرف نمیزنیم اونم خیلی جدی نیست
یه خواهردیگم ولی خیلی مشکل داره دختر همسرش خودکشی کرد الان خیلی واسه اون مسله درگیره
کمتر از ۱۰تا بود همین که به زمین می افتادن خاموش میشدن
همشون روشن بودن فقط وقتی با زمین برخورد میکردن نورشون تموم میشد
اتفاقا وقتی جلو پنجره بودم خواهرم پشت سرم بودند میگفتن اگر ما پنجره باز کرده بودیم تو از ما عصابی میشدی
ممنونم از وقتی که گذاشتید و تعبیر کردید