یه مردی با کت و شلوار، تو قاب تلویزیون
میگه حقیقت اینجاست، منم چراغ این زمون
اسمش رو گذاشتن اخبار، ولی حقیقتش چیه؟
جز سایهای که میتابه، روی دیوارهای شوم
یه مردی با لباس سفید، لبخندش اما سرد
میگه تو بیمار موندی، چون اربابش حکم کرد
با داروهای تلخش، زنجیر زد رو دست و پام
اما به این اسارت، میگن دکتر جان سلام
یه مردی با پیراهن آبی، تو بانک نشسته
وام میده که خونه بخری، با سودی که بسته
اما وقتی موعدش شد، میاد دم در با تانک
خونتو پس میگیره، اسمش رو گذاشتن بانک
یه مردی از پشت شیشه، میگه سرچ کن حقیقت
ولی نتایجش رو میچینه، با نیرنگ و سیاست
میخواد که آنلاین بمونم، اسمشم گذاشته زَک
اما من میشکنم زنجیر، از بیخ و چشم و فَک
آدام مرادی
2/03/2025
میگه حقیقت اینجاست، منم چراغ این زمون
اسمش رو گذاشتن اخبار، ولی حقیقتش چیه؟
جز سایهای که میتابه، روی دیوارهای شوم
یه مردی با لباس سفید، لبخندش اما سرد
میگه تو بیمار موندی، چون اربابش حکم کرد
با داروهای تلخش، زنجیر زد رو دست و پام
اما به این اسارت، میگن دکتر جان سلام
یه مردی با پیراهن آبی، تو بانک نشسته
وام میده که خونه بخری، با سودی که بسته
اما وقتی موعدش شد، میاد دم در با تانک
خونتو پس میگیره، اسمش رو گذاشتن بانک
یه مردی از پشت شیشه، میگه سرچ کن حقیقت
ولی نتایجش رو میچینه، با نیرنگ و سیاست
میخواد که آنلاین بمونم، اسمشم گذاشته زَک
اما من میشکنم زنجیر، از بیخ و چشم و فَک
آدام مرادی
2/03/2025