آشپزخانه یک امپراطوری ست برای زنی که دوست دارد زنانگی را؛ حبس و زندان نیست. پناه و امن گاه است برای زنی که عاشق زندگیست. همانقدر که کار برای مرد؛ تعجب میکنم از آنهایی که فکر میکنند ته آشپزخانه از بس جانکندند بوی نا و پیازداغ و اینها گرفتهاند. این تفکر زنستیز نمیدانم از کجا افتاده به ذهنها؛ زنی میشناسم کتابهایش بوی خوش پیازداغ میدهند. زنی میشناسم آشپزخانه را کرده بهشت خانهاش؛ سفر که میرود در تمام خانه هست تا وقتی که برگردد. زنی را میشناسم به قاشق چنگالها و کاسه بشقابها، رقص یاد داده. زنهای زیادی میشناسم امنیت میبارد از آشپزخانه هایشان و امنیت نام دیگر عشق است.