شمع


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


تعرفه تبلیغات در کانال شمع :
https://telegram.me/joinchat/B45n-UCyEHZbf4ioBlwLmQ
اینستاگرام کانال شمع :
Instagram.com/_u/sheromusigi
لینک استعلام کد شامد:
http://t.me/itdmcbot?start=sheromusigi
ادمین: @Javidmehriyar

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter


.
🟣#دامنی_گل

داود خزایی (دکترای زبان و ادبیات انگلیسی)
یادداشت‌های ادبی، ترجمه‌ی اشعار و قطعه‌هایی از آثار کلاسیک و معاصر ایران و جهان، معرفی کتاب‌ها و مقالات برجسته.


داود خزایی دست ما را می‌گیرد، وارد گلستان ادبیات ایران و جهان می‌کند و ما مانند بورخس با بهشتی مواجهیم که پر از ورق‌های کتاب است. در نوشته‌های او، ما به تحلیل‌های دقیق شعرهای انگلیسی و فارسی برمی‌خوریم که نگرش ما را به شعر در مفهوم کلی‌اش تغییر می‌دهد. او با همان نگاه کاوشگر ترجمه‌هایی زیبا از ادبیات جهان عرضه می‌دارد و در این راه برابرهایی برای واژه‌ها به دست می‌دهد که عمیق و تأمل‌برانگیز هستند.


🔗لینک‌ ورود 👇👇

https://t.me/DaamaniGol


Forward from: Safe Haven
دو بار امشب بیدار شدم و سرگشته سوی پنجره گشتم.
چراغ‌های خیابان،
چون نقطه‌های کمرنگ از قلمافتاده،
می‌خواستند اجزای جمله‌ای ادا شده در خواب را کامل کنند.
اما در تاریکی محو می‌شدند.

خواب دیده بودم که تو آبستنی،
و به رغم سال‌های بسیار جدا زیستن،
هنوز احساس گناه می‌کردم و کف دستِ به شوق آمده‌ام.
شکمت را می‌نواخت، همچنان که کنار تخت،
دنبال شلوارم و کلید برق روی دیوار می‌گشت.

و با روشن شدن چراغ
دانستم که تنهایت گذاشته‌ام
در تاریکی، در خواب، جایی که تو با شکیبایی
چشم به راه بودی که شاید بازگردم،
بی‌آنکه در پی اوقات تلخی یا سرزنشم باشی.
به خاطر آن وقفه‌ی غیرطبیعی.
زیرا تاریکی باز می‌سازد آنچه را روشنی نمی‌تواند بسامان کند.
آنجا عروسی کرده‌ایم، خوشبختیم،
به بازی جانور دو پشته می‌پردازیم
و بچه‌ها بهانه‌ی لطیف برهنگی مایند.

شبی در آینده باز پدیدار خواهی شد.
به سویم خواهی آمد فرسوده و لاغر، در پس اشیا،
و پسر یا دختری هنوز بی‌نام را خواهم دید.
این بار دستم را
از گشتن پی کلید برق باز خواهم داشت.

از ترس و احساس اینکه حق ندارم
واگذارمتان چون سایه‌هایی
کنار حصار سخت ایامی که دیدارتان را سد می‌کند،
بی‌صدا، نفی شده با روشنای واقعی
که مرا برای همیشه نایافتنی می‌دارد.

جوزف برودسکی


Forward from: Safe Haven
تاریخ اندیشه سیاسی غرب
زمینه
بخش اول

به گفته برخی، یونانیان باستان نظریه پردازی در خصوص سیاست را ابداع کردند، اما در این قسمت ابهامی وجود دارد.

باید به این نکته توجه کرد که افلاطون آغازگر تامل نظام مند در خصوص سیاست نبوده است و از ناکجا ایده نوشتن جمهور بر وی نازل نشده است.

به گفته نویسنده، چیزی که در خصوص یونانیان باستان میدانیم می‌تواند اوهامی بیش نباشد و مطالبی که در دست داریم با تحریف و تغییر به دست ما رسیده باشد.

در حدود ۸۰۰ سال قبل از میلاد مسیح به گمان، مردمان سروده های هومر را از بر می‌خواندند و این اندیشه که چطور امور را باید گذراند یحتمل از همین سروده ها آغاز شده است.
میشود گفت شانس با یونانیان باستان یار بود که گنجینه‌ای چون ایلیاد و اودیسه را در دست داشتند، با کاوشی به دیدگاه هایی که به دست ما رسیده است و با توجه به اطلاعاتی که از زندگانی مردمان آن دوره در دست داریم میتوانیم دریابیم که با مطالعه این دو اثر تقریبا به سوالات مهم درخصوص نحوه عمل انسان در برابر خدایان را دریافته بودند و این جرقه‌ای در آغاز اندیشیدن بود.

خدایان بر فانیان خشم می‌گیرند و بلاها و مصیبت ها بر سر انسان ها فرود می‌آورند پس چیزی در انسان باستان برانگیخته می‌شود، در سروده های هومری مردمان طی حماسه و وقایعی که می‌خوانند یا برای یکدیگر نقل می‌کنند با سه موضوع آشنا میشدند: طبیعت ، انسان ها و خدایان.

کمی به جلو تر از یونان باستان برویم، فیلسوفانی که با جهان هومری و بازتاب آن بر دنیای باستان آشنا شده و در آن کاوش کردند به چیزی جز دخالت خدایان بر امور انسانی رسیدند، آن ها این بار در پی برهان های عقلانی بودند.

«آنچه به‌خصوص فیلسوفان سیاسی را مجاب می‌کرد که درگیر بازگویی حقایق هومری شوند، چیرگی روح نظم و تناسب بر این سروده‌ها بود. این نظم هیچگاه کمال نیافت و به تمامیت خود نرسید، ولی چنین می‌نماید که در مقابل همه‌ی فراز و نشیب ها دوام آورد.»

#فلسفه #سیاست #اساطیر

Safe Haven


🆔 @sheromusigi 🕯

عشق،
رطوبت چندش انگیز پلشتی ست
و آسمان
سرپناهی
تا به خاک بنشینی و
بر سرنوشت خویش،
گریه ساز کنی...!
آه
پیش از آن که در اشک غرقه شوم
از عشق
چیزی بگوی...

#احمد_شاملو




ژرف‌ترین فاصله‌ها هیچ‌وقت جغرافیایی نیستن


@sheromusigi


کاش نرسه مرگ این رؤیا


@sheromusigi


موی تو قرارم به هم میزند

@sheromusigi




نگفتمت نرو که رفتنت نتیجتا اشک بود

@sheromusigi


🆔 @sheromusigi 🕯

آدم هرجا باشه عادت میکنه و دیگه براش سخته از اونجا بره.
نحوه‌ی فکر کردن هم بعد از مدتی عادت میشه و دیگه عوض کردنش سخته.
من دیگه کشیش نیستم اما همه‌اش بی‌آنکه خودم بفهمم دعا میخونم.

#جان_اشتاین‌_بک
خوشه‌های خشم📚


🆔 @sheromusigi 🕯
اتاقی که در رویای من است
یک میز دارد، دو صندلی و دیگر هیچ
روی میز اما یک رز است
و روی صندلی‌ها نشسته‌ایم، من و تو
روشنی پشت شیشه‌ها
کنار می‌زند تاریکی را
تاریکی، روشنی را کنار می‌زند
در تاریکی، می‌درخشد رز سفید برایمان
هنگام‌که با هم حرف می‌زنیم،
تو روی یکی صندلی
من روی آن دیگری
میز،مابین ماست .

#راینر_مالکوفسکی


🆔 @sheromusigi 🕯

این چند ماه
که منتظرت بودم
به اندازۀ چند سال نگذشت
به اندازۀ همین چند ماه گذشت
اما فهمیدم
ماه یعنی چه؟
روز یعنی چه؟
لحظه یعنی چه؟

این چند ماه گذشت
و فهمیدم
گذشتن، زمان، انتظار
یعنی چه؟

#افشین_یداللهی


Forward from: هنرنگاران
🔹 رَها باشید *

✍ رضا طالب

ببینید بچه ها ! اشتباه نکنید نگران تصویر خودتان در ذهن دیگران نباشید . اینکه پدر و مادرم ، خاله و عمه ام ، عمو و دایی ام ، فلان رفیق و بهمان همکارم ، جمع دوستانم ، آشنایان و فامیل هایمان و عموم ِ آشنایان راجع به من چه فکر می کنند ؟ اصلا مهم نیست‌.

شخص خودم را مثال میزنم ؛ من واقعاً نمی دانم این آدم ها در فکرهای پیوسته‌ی خودشان چه مُدل ارزش گذاری هایی دارند ؟ چه نوع مثلاً رضایی را می پسندند ؟ چجور رضایی را دوست دارند ؟ از این رضا چه توقعاتی دارند ؟ چه تصوراتی از من دارند ؟ خلاصه بچه ها این ها مهم نیست ! هرجور می خواهند فکر کنند . من به ایشان نهایت ِ احترام را می گذارم و سعی می کنم تحت هیچ عنوان به احدی بی احترامی نکنم . ولی واقعاً برای من تَصوری که جمع دوستان ، آشنایان و فامیل هایمان از‌ من ، عقایدم ، افکارم و سبک زندگی ام دارند ، اصلاً مهم نیست. ! چون من هیچ وقت نمی توانم همه را راضی نگه دارم . باید مسیر خودم را بروم . من چیزی که برایم مهم هست ، این است که خودم را طور دیگری جلوه ندهم ؛ برای خوش آمد این و آن زندگی نکنم . اجازه ندهم ترس ِ قضاوت شدن ، ترس ِ تحسین نشدن ، ترس ِ از ناراحتی دیگران ... این ترس ها سانسورم کنند ، کوچکم کنند ...‌

بچه ها !  یادتان باشد شماها هیچ وقت هیچ چیزی به هیچ آدمی بدهکار نیستید . مثلاً اگر مادرتان دوست دارد شما پزشک شوید و یا مادربزرگتان ترجیح می دهد وکیل شوید یا عمویتان انتظار دارد حافظ کل قرآن شوید یا خواهرتان آرزو دارد رَپر شوید یا پدرتان اصرار دارد مهندس بشوید ... بچه ها ! شما به هیچکدام اینها بدهکار نیستید . این افراد با همه احترامی که دارند هر کدام ارزش گذاری های مختص به خودشان را دارند ؛ مهم این هست که شما ببینید چه چیزی برای خودتان ارزش است . چیکار دارید که مطابق با ارزش گذاری این و آن پیش بروید؟ بروید ببینید به چه چیزی علاقه دارید بروید دنبال همان .

من وقتی نَفَحات را نوشتم می دانستم به خیلی از اساتید بَر می خورد . می دانستم یک عده دلخور می شوند من در جواب اینها یک مسئله ای را مطرح کردم . در مقدمات نفحات هم نوشته ام ؛ اینجا هم خیلی واضح می گویم :  بچه ها !  به خدا سلامت روان شما خیلی از درس مهم تر است. حتی از شغل مناسب مهم تر است ... به خدا سلامت جسم شما خیلی از درس مهم تر است ‌... بچه ها !  این مسئله سلامت روان را در دست کم نگیرید ، تن به هر کاری ندهید . با هر آدمی با هر شرکتی کار نکنید ؛ برای دوزار فاتحه اعصاب خودتان را نخوانید  ...

به نظر من به طور منظم ورزش کنید ، طبیعت گردی کنید ، یاد بگیرید از زندگیتان لذت ببرید تا می توانید از آدم های تاکسیک دور بمانید ... حالا هر شخصی که می خواهد باشد .

*برگرفته از گفتارهای نَفَحات دکتر رضا طالب

#نفحات
#هنرنگاران

‌‎🆔 @honarnegaran

منبع :
http://instagram.com/rezataleb_official


🆔 @sheromusigi 🕯

"درخت"

وقتی که ابر خسته می‌زارید
وقتی که باران روی شهر مرده می‌بارید
در قلب میدان بزرگی ایستادم من
تا بید مجنونی شوم
افشان
میان شهر

#سعید_سلطانپور
صدای میرا 📚


Forward from: هنرنگاران
🔹 اینها مونس و تسلای ما هستند

✍ رضا طالب

جِبران می گوید مرا در جانم دوستی‌ست که در روزگار سختی تسلایم میدهد و آنگاه که رنج ِ ایام هجوم می‌آورد ، او مونس من است ...

ببینید بچه ها ! همین که ما حافظ ، صائب ، سعدی .‌.. میخوانیم و حظ ِ عالم را می بریم ... همین که راجع به نمایشنامه های استریندبرگ یا رمان های انی ارنو ، موراکامی ، هنری میلر با هم بحث می کنیم و کِیف می کنیم ... همینکه برای هم چای و قهوه دم می کنیم و در آوای کمانچه کیهان کلهر غرق می شویم ... همینکه به دیدن فیلم خوب معتادیم  و نهایت لذت را از فیلم دیدن می بریم ؛ مهم تر از این ها همینکه عاشق ِ طبیعت گردی های خیلی ساده و آسانیم ... در بند ِ چشم و هم چشمی هایی که عامه مردم دارند نیستیم ؛ هدیه هایی که بهم می دهیم صرفاً فرستادن شعر برای هم توی تِلگرام است یا موسیقی و حداکثر یک کتاب ساده و با همین ها ذوق می کنیم ... بچه ها به هر چه اعتقاد دارید قسم اینها ثروت کمی نیستند . خیلی ها از خواندن رُمان لذت نمی برند ، تئاتر نمی بینند ، شعر را نمی فهند ، موسیقی را فقط مصرف می کنند در موسیقی تامل نمی کنند . از فیلم دیدن لذت نمی برند ، فلسفه تسلایشان نیست ...

بچه ها ما این ها را داریم ...

ما چنین تسلاها و مونس هایی داریم که خیلی ها ندارند . خیلی ها چنین ثروت هایی ندارند ، پس باید خیلی قدر بدانیم خیلی ...

*برگرفته از گفتارهای نَفَحات دکتر رضا طالب
#نفحات
#هنرنگاران

منبع :👇
https://www.instagram.com/p/C4TIrrTIKMl/?igsh=cXZneWF0c2x3YTVj

‌‎🆔 @honarnegaran


🆔 @sheromusigi 🕯

اگر اسم این حسی که به تو دارم
عشق است
هیچوقت قبلا عاشق نبوده ام
مرا به دیدن جسمانی تو
هیچ نیازی نیست
چنان پرم از تو
چنان پر
که بیشتر شبیه شوخی زیبایی هستم

#رضا_براهنی


Forward from: هنرنگاران
نَفَحات-1_240217_164738.pdf
609.8Kb
🌱 «نَفَحات» یک جادو است ...
چیزی مثل یک حس خیلی عجیب ...

ما بعد از خواندن « نَفَحات » انگار فقط یک کتاب نخوانده بودیم. ما با اثری مواجه شدیم که بی هیچ اغراقی محسورمان کرد. طوری که آرزو کردیم کاش همه ، مثل ما «نَفَحات» را بخوانند و به راحتی در دسترس همه باشد ...

برای همین تصمیم گرفتیم مولف اثر را راضی کنیم تا اجازه دهند «نَفَحات» را رایگان منتشر کنیم .

ما « نَفَحات » را وَرای یک کتاب معمولی دیدیم و با همه وجود آرزو کردیم کاش همه بتوانند این اثر را بی واسطه ، بی هیچ هزینه ای و راحت بخوانند. لذا « نَفَحات » را رایگان منتشر کردیم .

از استادمان دکتر رضا طالب مولف این اثر بابت پذیرش انتشار رایگان «نَفَحات» و چَشم پوشی معلمانه و سخاوتمندانه ایشان از مزایای مادی این اثر سپاسگزاریم  .

💻نسخه pdf «نَفَحات» را در فایل بالای همین متن دانلود کنید و بخوانید 👆

🌕 برای دسترسی آسان و مستقیم به مولف «نَفَحات» به این صفحه مراجعه کنید 👇

http://instagram.com/rezataleb_official

🕊با سپاس
🔹گروه فرهنگی و هنری هنرنگاران

#هنرنگاران
#نفحات
#رضا_طالب

‌‎🆔 @honarnegaran


🆔 @sheromusigi 🕯

باید اعتراف کنم که یک آرزو را با خود به گور می‌برم:
خیلی دلم می‌خواهد وقتی که از دنیا رفتم، هر ده سال یک‌بار، از میانِ مُرده‌ها بیرون بیایم، خودم را به یک کیوسک برسانم و با وجود تنفری که از رسانه‌های جمعی دارم، چند روزنامه بخرم. این آخرین آرزوی من است: روزنامه‌ها را زیرِ بغل می‌زنم، بعد کورمال‌ کورمال به قبرستان بر‌می‌گردم و از فجایعِ این جهان باخبر می‌شوم؛ و سپس، با خاطری آسوده، در بسترِ امنِ گورِ خود دوباره به خواب می‌روم...

با آخرین نفسهایم📚
#لوئیس_بونوئل


🆔 @sheromusigi 🕯

گفتم ای خواب
ای سر انگشتِ کلیدِ باغهای سبز
چشم‌ هایت برکه ی تاریکِ
ماهی ‌های آرامش..!
کوله بارت را به روی
کودکِ گریانِ من بگشا
و ببر با خود مرا
به سرزمینِ صورتی رنگِ
پری‌های فراموشی!!

#فروغ_فرخزاد

20 last posts shown.