چند وقتی است که از عطر تنت بیخبرم
از غزل خواندن و زیبا شدنت بیخبرم
چند وقتی است که اشعار تو را میخوانم
ولی از حافظه ی انجمنت بیخبرم
مثل آن ماهی افتاده به خاکی نمناک
نیمه جان، بی رمق از خویشتنت بیخبرم
از همان عصر دوشنبه که دلم را بردی
تا همین بیت، از آن پیرهنت بیخبرم
از همان پیرهن آبی کمرنگ که بود
یادگاری ز گلستان تنت بیخبرم
آه تو حضرت رویای غزلهای منی
ولی افسوس که از بی بدنت بیخبرم
#سید_جواد_طباطبایی
@shamedanighermez💞💞
شــمــعــدانــے قــرمــز
از غزل خواندن و زیبا شدنت بیخبرم
چند وقتی است که اشعار تو را میخوانم
ولی از حافظه ی انجمنت بیخبرم
مثل آن ماهی افتاده به خاکی نمناک
نیمه جان، بی رمق از خویشتنت بیخبرم
از همان عصر دوشنبه که دلم را بردی
تا همین بیت، از آن پیرهنت بیخبرم
از همان پیرهن آبی کمرنگ که بود
یادگاری ز گلستان تنت بیخبرم
آه تو حضرت رویای غزلهای منی
ولی افسوس که از بی بدنت بیخبرم
#سید_جواد_طباطبایی
@shamedanighermez💞💞
شــمــعــدانــے قــرمــز