Forward from: عارف شاهدنواز/ Aref shahednavaz
دربارهی برومند و برومندستیزی
قسمت اول، برومند و سنتگرایی
دربارهی برومند بسیاری گفتهاند و نوشتهاند. گروهی از خدماتش و گروهی از خیانتهایش. برومند هم از این قاعده مستثنی نیست که افراد تاثیرگذار این موسیقی، همواره در کشاکش جدل بر سر خدمت و خیانت در جامعه موسیقی ایران قرار دارند. هرازچندگاهی داغ دل مخالفان تازه میشود و دوباره برومند، بعد از پنجاه سال گذشتن از درگذشتش، بدل به ترند اول بحثهای جامعه موسیقی ایرانی میشود.
القصه، این چند سطر را برای بیان خدمات یا قدیسهسازی برومند نمینویسم. قطعا که همانقدر که به خدمات او قائلم، به نقد و مشکلات آرا و نظرات وی قائلم؛ اما به پشتوانه همان خدمات، در قامت یک مدافع، جلوی ستیزهجویی آشکاری که گاهگداری در فضای مجازی قد علم میکند میایستم و از برومند دفاع میکنم.
برومند را متهم به سردمداری و آغاز ایدئولوژی سنتگرایی در موسیقی ایرانی میکنند و بار خشمی که در این سالها از این جریان جمع شده را یک جا سر او خالی میکنند.
در اینکه برومند، مهمترین شخصی بود که ایدهی بازگشت به گذشته و بازیابی مختصات موسیقی قاجار را مطرح کرد شکی نیست. برومند قائل به یک گسست در موسیقی پهلوی اول و دوم بود. گسستی که به پنداشت او همان گسست از «اصالت» بود و به «حفظ و اشاعه» مختصات موسیقی قاجار قائل بود. گسستی که برومند از آن صحبت میکرد همانقدر واضح و مشخص بود که پنداشت و تعریف او از مفهوم اصالت، مبهم. پارادایم وزیری، عملا موسیقی جدیدی، رودرروی موسیقی قاجار بوجود آورده بود و مسیر آموزش و معیارهای موسیقی ایرانی برای پارادیم وزیری طور دیگری تعریف شد و موسیقی نوینی، برای ایران نوینی که رضاخان هم از آن دم میزد بوجود آمد. موسیقی گلها هم تدوام منطقی از همین پارادیم بود.
با توجه به منطق دیالکتیکی تاریخ هم بوجود آمدن این ایدئولوژی بازگشت به گذشته چندان عجیب نبود.
فعالیتهای برومند، با تاسیس مرکز و حفظ و اشاعه و رشته موسیقی دانشگاه تهران، جنبه آموزشی پررنگتری پیدا کرد و نهایتا به بوجود آمدن پارادایم بازگشت به گذشته یا همان پارادیم معروف «حفظ و اشاعهای ها» شد. چیزی که درست محل اعتراض همان مخالفان است. اینکه از اساس چرا برومند با در دست داشتن امکانات و مکانهای آموزشی عملا در این موسیقی جریانسازی کرد.
فراموش نکنیم کوشش برومند در امر آموزش در حالی شکل گرفت که در طول دوره پهلوی، پارادایم وزیری-گلها با در دست داشتن رادیو و بسیاری امکانات دیگر، هیچ فعالیت خاصی در زمینه آموزش انجام ندادند. تعداد هنرجویان آواز و ساز خوانندگان و نوازندگان این موسیقی به انگشتان یک دست هم نرسید. علت این امر تدریس برومند در دانشگاه تهران نبود. قاجاریانی مثل درویش و آقاحسینقلی، استاد دانشگاه تهران نبودند اما خیل عظیمی از شاگردان را تربیت کردند. علت این امر در عدم اهتمام خود این نسل بود. بعلاوه فراموش نکنیم هنرستان موسیقی تا همان زمان انقلاب تحت سیطره این جریان بود و با اینحال برخی فارغالتحصیلان آن، مانند علیزاده و طلایی، نهایتا جذب ایده برومند شدند.
مسئله دیگر مسئله «ایده» و جریانهای منشعب از آن است. بلی، ایده برومند بازگشت و مرور مختصات موسیقی قاجار بود. اما از دل این ایده، حتی در زمان خود حیات برومند، جریانهای سنتگراتری مثل کیانی، طلایی، گنجهای، سروستانی و ... بیرون میآمد و هم، جریانهای نوآورانهتری مثل علیزاده و مشکاتیان و هم حتی کسانی مثل لطفی که در میانه این بردار جای میگرفتند. زیرنظر برومند، شاگردان برجستهاش هم داروگ و در کوچه سار شب میساختند، هم سواران دشت امید، و هم نیداوود و حبیب سماعی بازنوازی میکردند. یک ایده، به دهها شکل مختلف منشعب و در بستر این موسیقی ارائه میشد.
مسئله تخطئهی جریان دیگر توسط برومند هم، گرچه نقد درستیست اما مگر مختص برومند است؟ مگر پارادیم وزیری، در آغاز امر با تمسخر آواز ایرانی و تار قاجاری، کاری جز این کرد؟ مگر عوامل موسیقی گلها، با کنارگذاشتن تمامی عوامل دیگر جریانهایی که با آن موسیقی جدید هماهنگ نبود، کاری جز تخطئه و بایکوت «دیگری» کردند؟ گناه دیگری گناه برومند را نمیشوید اما مسئله ریشهدارتر ازین حرفهاست. هر جریانی که در این موسیقی سوار کار شده، همین رفتار را با آن دیگری داشته.
پنداشت برومند از اصالت مبهم بود. اساسا مسئلهی اصالت در فلسفه هنر مسئلهایست که صحبت دربارهی آن دشوار است و همراه با ابهامات فراوان و صدالبته، پنداشت برومند هم بدتر و مبهم تر. همانطور که گفتم او بیشتر از اینکه بتواند اصالتی را در این موسیقی تصویر کند، گسست مشخصی را تصویر میکرد. تا همیشه هم میتوان به تعاریف و تعابیر او نقد وارد کرد. همانطور که مثلا به آرای هرمز فرهت در کتابش. به همان اندازه آرای وزیری که امروز منسوخ شده به نظر میرسند.
قسمت اول، برومند و سنتگرایی
دربارهی برومند بسیاری گفتهاند و نوشتهاند. گروهی از خدماتش و گروهی از خیانتهایش. برومند هم از این قاعده مستثنی نیست که افراد تاثیرگذار این موسیقی، همواره در کشاکش جدل بر سر خدمت و خیانت در جامعه موسیقی ایران قرار دارند. هرازچندگاهی داغ دل مخالفان تازه میشود و دوباره برومند، بعد از پنجاه سال گذشتن از درگذشتش، بدل به ترند اول بحثهای جامعه موسیقی ایرانی میشود.
القصه، این چند سطر را برای بیان خدمات یا قدیسهسازی برومند نمینویسم. قطعا که همانقدر که به خدمات او قائلم، به نقد و مشکلات آرا و نظرات وی قائلم؛ اما به پشتوانه همان خدمات، در قامت یک مدافع، جلوی ستیزهجویی آشکاری که گاهگداری در فضای مجازی قد علم میکند میایستم و از برومند دفاع میکنم.
برومند را متهم به سردمداری و آغاز ایدئولوژی سنتگرایی در موسیقی ایرانی میکنند و بار خشمی که در این سالها از این جریان جمع شده را یک جا سر او خالی میکنند.
در اینکه برومند، مهمترین شخصی بود که ایدهی بازگشت به گذشته و بازیابی مختصات موسیقی قاجار را مطرح کرد شکی نیست. برومند قائل به یک گسست در موسیقی پهلوی اول و دوم بود. گسستی که به پنداشت او همان گسست از «اصالت» بود و به «حفظ و اشاعه» مختصات موسیقی قاجار قائل بود. گسستی که برومند از آن صحبت میکرد همانقدر واضح و مشخص بود که پنداشت و تعریف او از مفهوم اصالت، مبهم. پارادایم وزیری، عملا موسیقی جدیدی، رودرروی موسیقی قاجار بوجود آورده بود و مسیر آموزش و معیارهای موسیقی ایرانی برای پارادیم وزیری طور دیگری تعریف شد و موسیقی نوینی، برای ایران نوینی که رضاخان هم از آن دم میزد بوجود آمد. موسیقی گلها هم تدوام منطقی از همین پارادیم بود.
با توجه به منطق دیالکتیکی تاریخ هم بوجود آمدن این ایدئولوژی بازگشت به گذشته چندان عجیب نبود.
فعالیتهای برومند، با تاسیس مرکز و حفظ و اشاعه و رشته موسیقی دانشگاه تهران، جنبه آموزشی پررنگتری پیدا کرد و نهایتا به بوجود آمدن پارادایم بازگشت به گذشته یا همان پارادیم معروف «حفظ و اشاعهای ها» شد. چیزی که درست محل اعتراض همان مخالفان است. اینکه از اساس چرا برومند با در دست داشتن امکانات و مکانهای آموزشی عملا در این موسیقی جریانسازی کرد.
فراموش نکنیم کوشش برومند در امر آموزش در حالی شکل گرفت که در طول دوره پهلوی، پارادایم وزیری-گلها با در دست داشتن رادیو و بسیاری امکانات دیگر، هیچ فعالیت خاصی در زمینه آموزش انجام ندادند. تعداد هنرجویان آواز و ساز خوانندگان و نوازندگان این موسیقی به انگشتان یک دست هم نرسید. علت این امر تدریس برومند در دانشگاه تهران نبود. قاجاریانی مثل درویش و آقاحسینقلی، استاد دانشگاه تهران نبودند اما خیل عظیمی از شاگردان را تربیت کردند. علت این امر در عدم اهتمام خود این نسل بود. بعلاوه فراموش نکنیم هنرستان موسیقی تا همان زمان انقلاب تحت سیطره این جریان بود و با اینحال برخی فارغالتحصیلان آن، مانند علیزاده و طلایی، نهایتا جذب ایده برومند شدند.
مسئله دیگر مسئله «ایده» و جریانهای منشعب از آن است. بلی، ایده برومند بازگشت و مرور مختصات موسیقی قاجار بود. اما از دل این ایده، حتی در زمان خود حیات برومند، جریانهای سنتگراتری مثل کیانی، طلایی، گنجهای، سروستانی و ... بیرون میآمد و هم، جریانهای نوآورانهتری مثل علیزاده و مشکاتیان و هم حتی کسانی مثل لطفی که در میانه این بردار جای میگرفتند. زیرنظر برومند، شاگردان برجستهاش هم داروگ و در کوچه سار شب میساختند، هم سواران دشت امید، و هم نیداوود و حبیب سماعی بازنوازی میکردند. یک ایده، به دهها شکل مختلف منشعب و در بستر این موسیقی ارائه میشد.
مسئله تخطئهی جریان دیگر توسط برومند هم، گرچه نقد درستیست اما مگر مختص برومند است؟ مگر پارادیم وزیری، در آغاز امر با تمسخر آواز ایرانی و تار قاجاری، کاری جز این کرد؟ مگر عوامل موسیقی گلها، با کنارگذاشتن تمامی عوامل دیگر جریانهایی که با آن موسیقی جدید هماهنگ نبود، کاری جز تخطئه و بایکوت «دیگری» کردند؟ گناه دیگری گناه برومند را نمیشوید اما مسئله ریشهدارتر ازین حرفهاست. هر جریانی که در این موسیقی سوار کار شده، همین رفتار را با آن دیگری داشته.
پنداشت برومند از اصالت مبهم بود. اساسا مسئلهی اصالت در فلسفه هنر مسئلهایست که صحبت دربارهی آن دشوار است و همراه با ابهامات فراوان و صدالبته، پنداشت برومند هم بدتر و مبهم تر. همانطور که گفتم او بیشتر از اینکه بتواند اصالتی را در این موسیقی تصویر کند، گسست مشخصی را تصویر میکرد. تا همیشه هم میتوان به تعاریف و تعابیر او نقد وارد کرد. همانطور که مثلا به آرای هرمز فرهت در کتابش. به همان اندازه آرای وزیری که امروز منسوخ شده به نظر میرسند.