#کلکل خنده
#کلکل استاد دانشجویی
#بیا بخند 😂😁😆🤣😜😝😁😁
با دردی که توی پهلوم بود سرمو با درد بالا اوردم که نورا با زیرکی گفت: باختی یادت که نرفته...
شرطو باختی...
با چهره ایی مظلوم گفتم..نه
گفت: یادت که نرفته... باید هرچی که من بگم انجام بدی.
سرم و یواش تکون دادم و نگاه بدجنس وشیطانی شو سمت پسرا و روی استاد خوشتیپ و مغرورمون دیدم. با خواهش نگاهش کردم که چیز سختی ازم نخواد.
اما با شنیدن حرفش از حال رفتم وسکته رو رد کردم.
میری جلوی همه دستت و میزنی به اونجای استاد امیرعلی و بر میگردی.
با تعجب گفتم: نورا تورو خدا... اینو نگو ..
زشته نمیتونم .. این دیگه نه...
ابروشو بالا انداخت و با بیخیالی گفت: اگه نری بلند داد میزنم پریود شدی. و مانتوت خونی شده...
دندونامو با حرص روی هم می سابیدم محکم زدم پشت شونش که جیغی کشید و همه برگشتن سمتمون. چه غلطی کردم چرا همه به من نگاه میکنن...
نورا با نیش باز و نگاه عجیبش اشاره داد که برو. با حرص رفتم سمت پسرا که روی صندلی بودن.
روبروشون ایستادم و به استاد نگاه کردم که با تعجب و سردی گفت:
_مشکلی دارید خانوم محمدی
_بله. ببخشید.
سریع خم شدم و دست زدم به خشتکش که دخترا جیغی زدن تا اومدم دستمو بردارم مچ دستمو گرفت و کشید سمت خودش و محکم بغلم کرد وبوسیدم .. که جیغ و سوت همه رفت هوا...
_دوست داری.. میخوای بدم بخوری؟
با حیرت گفتم: استاد
https://t.me/joinchat/AAAAAEkq_5EK--kVMv5azg
https://t.me/joinchat/AAAAAEkq_5EK--kVMv5azg
زوود جویین شو بیا بخون وبخند😂😆🤣🤣😝😜😛
از خنده رودبر میش
#کلکل استاد دانشجویی
#بیا بخند 😂😁😆🤣😜😝😁😁
با دردی که توی پهلوم بود سرمو با درد بالا اوردم که نورا با زیرکی گفت: باختی یادت که نرفته...
شرطو باختی...
با چهره ایی مظلوم گفتم..نه
گفت: یادت که نرفته... باید هرچی که من بگم انجام بدی.
سرم و یواش تکون دادم و نگاه بدجنس وشیطانی شو سمت پسرا و روی استاد خوشتیپ و مغرورمون دیدم. با خواهش نگاهش کردم که چیز سختی ازم نخواد.
اما با شنیدن حرفش از حال رفتم وسکته رو رد کردم.
میری جلوی همه دستت و میزنی به اونجای استاد امیرعلی و بر میگردی.
با تعجب گفتم: نورا تورو خدا... اینو نگو ..
زشته نمیتونم .. این دیگه نه...
ابروشو بالا انداخت و با بیخیالی گفت: اگه نری بلند داد میزنم پریود شدی. و مانتوت خونی شده...
دندونامو با حرص روی هم می سابیدم محکم زدم پشت شونش که جیغی کشید و همه برگشتن سمتمون. چه غلطی کردم چرا همه به من نگاه میکنن...
نورا با نیش باز و نگاه عجیبش اشاره داد که برو. با حرص رفتم سمت پسرا که روی صندلی بودن.
روبروشون ایستادم و به استاد نگاه کردم که با تعجب و سردی گفت:
_مشکلی دارید خانوم محمدی
_بله. ببخشید.
سریع خم شدم و دست زدم به خشتکش که دخترا جیغی زدن تا اومدم دستمو بردارم مچ دستمو گرفت و کشید سمت خودش و محکم بغلم کرد وبوسیدم .. که جیغ و سوت همه رفت هوا...
_دوست داری.. میخوای بدم بخوری؟
با حیرت گفتم: استاد
https://t.me/joinchat/AAAAAEkq_5EK--kVMv5azg
https://t.me/joinchat/AAAAAEkq_5EK--kVMv5azg
زوود جویین شو بیا بخون وبخند😂😆🤣🤣😝😜😛
از خنده رودبر میش