و ما که گریه نکردیم، گریه؟! نه! کردیم...
به ما چه مرد نباید که... ما که نامردیم!
اگر که پنجره را سمت عشق می بستند
بدون شعر و گریه چه کار می کردیم؟!
زنی به خاک نشست و به چشممان زل زد
و ما که سایه ی خود را به جا نیاوردیم
و قد کشید درون سکوتمان خورشید
و بر جنازه ی یک عشق، سایه گستردیم
شما که درد کشیدید، درد را دیدید
به حال ما نرسیدید، ما خود ِدردیم!
خلاصهی همهی زندگی ما اشک است
بیا دوباره به آغاز شعر برگردیم...
#سیدمهدی_موسوی@sedaa_sher
به ما چه مرد نباید که... ما که نامردیم!
اگر که پنجره را سمت عشق می بستند
بدون شعر و گریه چه کار می کردیم؟!
زنی به خاک نشست و به چشممان زل زد
و ما که سایه ی خود را به جا نیاوردیم
و قد کشید درون سکوتمان خورشید
و بر جنازه ی یک عشق، سایه گستردیم
شما که درد کشیدید، درد را دیدید
به حال ما نرسیدید، ما خود ِدردیم!
خلاصهی همهی زندگی ما اشک است
بیا دوباره به آغاز شعر برگردیم...
#سیدمهدی_موسوی@sedaa_sher