داستان کتک خوردن فدائیان اسلام از طرفداران "آیت الله بروجردی" در قم توسط "شیخ علی الشتری" مسمّی به "شیخ علی لر" کم و بیش مشهور است. علی الظاهر فدائیان اسلام که از تشییع جنازه رضاشاه در قم ناراضی بودند از موافقت بروجردی با تشییع عصبانی میشوند و به او میگویند بروجردی پیرمردی مانند ابوبکر است البته ابوبکری در قم!
کی بود بوبکر اندر سبزوار
یا کلوخ خشک اندر جویبار
وقتی خبر به آیت الله میرسد وی شهریه طرفداران نواب را قطع میکند و آنان را مخالف امام زمان میخواند! طلاب لر طرفدار آیت الله بروجردی هم پس از تنسّم از ضمیر مرجعشان، به یاد روزگار مکلّا بودن، امر به معروفِ لری میکنند و فدائیان اسلام را با ضرب چوب و چماق ناکار میکنند. با این حال بروجردی یک سیاست موازنه منفی را در پیش گرفته بود و نه تنها نسبت به فدائیان اسلام نظر خوبی نداشت بلکه از اینکه حوزه آلوده به پول حکومت شود اجتناب میکرد و بالاتر از آن نسبت به روحانیان چپی و تودهای هم موضعی منفی داشت. وقتی در ۱۳۳۱ دو روحانی معروف یعنی "سیّد علی اکبر برقعی" و "محمد باقر کمرهای" به کنفرانس سوسیالیستها در وین رفتند تودهای ها تلاش کردند تا با موقعیت پیش آمده روحانیت غیر سیاسی قم یعنی بروجردی را تحت فشار قرار دهند. به همین منظور برقعی و کمرهای را به قم بردند و برایشان مراسم استقبالی پس از زیارت حرم حضرت معصومه مهیا کردند. این کار سبب درگیری بین طرفداران حزب توده و طلاب شد. گزارش واقعه که به بروجردی رسید، او آیت الله خمینی را مسئول تعیین تکلیف مسئله کرد. آیت الله خمینی پیشنهاد داد تا برقعی از قم تبعید شود و بروجردی هم با نظر نمایندهاش موافقت کرد که:"قد عزلناک فقم!"
اگرچه برقعی ۱۴سال در شیراز و یزد در تبعید ماند، امّا کمرهای شانس بیشتری آورد و آشیانش را از سنگ حادثه با زیرکی و چاپلوسی نجات داد. فداییان اسلام با تبعید برقعی نسبتا راضی شدند ولی قصد داشتند کمرهای را بکشند لیکن کمرهای در گفت و گو با آنها متقاعدشان کرده بود که چپ نیست! کمرهای بعدها در جریان اصلاحات ارضی جانب حکومت پهلوی را گرفت و همچنین در مخالفت با نظر آیت الله خمینی و مراجع سیاسی قم علیه حق رای زنان به دفاع از رای دادن زنان برخاست. این اظهارنظرها برای کشتن او پس از انقلاب کافی بود، امّا کمرهای زودتر دست به کار شد و کعب بن زهیروار یکی دو رساله در تائید جمهوری اسلامی نوشت و همچنین درباره جهاد سازندگی چیزی شبیه رسالهاش راجع به اصلاحات ارضی تالیف کرد و با این لطایف الحیل توانست نظر رهبر انقلاب را به خود جلب کند و سر سالم به گور ببرد. در واقع او همان کاری را کرد که "فتحعلی خان صبا" کرده بود. میدانید که شاعر چاپلوس قصیدهای برای لطفعلی خان زند با این مطلع ساخته بود:
جانب بندر بوشهر شو ای پیک شمال
به بر شاه فریدون فر خورشید خصال
خسرو مُلک ستان لطفعلی خان که بُوَد
یاورش لطف علی, یار, خدای متعال...
و بعد که ورق برگشت لطفعلی را کرد فتحعلی! و توانست سالها نان مفت دربار قاجار را بخورد. آیت الله بروجردی اگرچه بر سر مسئله اوقاف با "دکتر مصدق" در پیچید ولی پیش از آن در ماجرای تبعید "ابوالقاسم کاشانی" به لبنان به واسطه ترور شاه در ۱۳۲۷ با وجود تحصّن برخی طلاب واکنشی علیه حکومت نشان نداد و حتی آنان را از خانهاش بیرون کرد. فشار به "محمّد حسین طباطبایی" و اخراج "مرتضی مطهری" از قم هم نشانی بود از نگاه بروجردی به اسلام فقاهتی که دوست نداشت با میراث فلسفی یونان در آمیخته شود.
فلسفی فلسی و یونان همه یونی ارزد
نفی این مذهب یونان به خراسان یابم
شاید از این رو بود که در مجموع هرگز موافقان اسلام سیاسی رابطه مطلوبی با بروجردی نداشتند و بعد از مرگش هم چندان در رسانههای رسمی بعد از انقلاب هرگز شایسته مقام مرجعیت و فقاهتش که در میان شیعه ارج و قربی دارد به او نپرداختند.
مُفتی زمیِ مفت درانکار نبود
کی بود که اندر پیِ این کار نبود
گر هرچه حرام گشته مستی می داشت
درمدرسه یک آدمِ هُشیار نبود
محمّدامین احمدپور
@savadvabayaz | سواد و بیاض
کی بود بوبکر اندر سبزوار
یا کلوخ خشک اندر جویبار
وقتی خبر به آیت الله میرسد وی شهریه طرفداران نواب را قطع میکند و آنان را مخالف امام زمان میخواند! طلاب لر طرفدار آیت الله بروجردی هم پس از تنسّم از ضمیر مرجعشان، به یاد روزگار مکلّا بودن، امر به معروفِ لری میکنند و فدائیان اسلام را با ضرب چوب و چماق ناکار میکنند. با این حال بروجردی یک سیاست موازنه منفی را در پیش گرفته بود و نه تنها نسبت به فدائیان اسلام نظر خوبی نداشت بلکه از اینکه حوزه آلوده به پول حکومت شود اجتناب میکرد و بالاتر از آن نسبت به روحانیان چپی و تودهای هم موضعی منفی داشت. وقتی در ۱۳۳۱ دو روحانی معروف یعنی "سیّد علی اکبر برقعی" و "محمد باقر کمرهای" به کنفرانس سوسیالیستها در وین رفتند تودهای ها تلاش کردند تا با موقعیت پیش آمده روحانیت غیر سیاسی قم یعنی بروجردی را تحت فشار قرار دهند. به همین منظور برقعی و کمرهای را به قم بردند و برایشان مراسم استقبالی پس از زیارت حرم حضرت معصومه مهیا کردند. این کار سبب درگیری بین طرفداران حزب توده و طلاب شد. گزارش واقعه که به بروجردی رسید، او آیت الله خمینی را مسئول تعیین تکلیف مسئله کرد. آیت الله خمینی پیشنهاد داد تا برقعی از قم تبعید شود و بروجردی هم با نظر نمایندهاش موافقت کرد که:"قد عزلناک فقم!"
اگرچه برقعی ۱۴سال در شیراز و یزد در تبعید ماند، امّا کمرهای شانس بیشتری آورد و آشیانش را از سنگ حادثه با زیرکی و چاپلوسی نجات داد. فداییان اسلام با تبعید برقعی نسبتا راضی شدند ولی قصد داشتند کمرهای را بکشند لیکن کمرهای در گفت و گو با آنها متقاعدشان کرده بود که چپ نیست! کمرهای بعدها در جریان اصلاحات ارضی جانب حکومت پهلوی را گرفت و همچنین در مخالفت با نظر آیت الله خمینی و مراجع سیاسی قم علیه حق رای زنان به دفاع از رای دادن زنان برخاست. این اظهارنظرها برای کشتن او پس از انقلاب کافی بود، امّا کمرهای زودتر دست به کار شد و کعب بن زهیروار یکی دو رساله در تائید جمهوری اسلامی نوشت و همچنین درباره جهاد سازندگی چیزی شبیه رسالهاش راجع به اصلاحات ارضی تالیف کرد و با این لطایف الحیل توانست نظر رهبر انقلاب را به خود جلب کند و سر سالم به گور ببرد. در واقع او همان کاری را کرد که "فتحعلی خان صبا" کرده بود. میدانید که شاعر چاپلوس قصیدهای برای لطفعلی خان زند با این مطلع ساخته بود:
جانب بندر بوشهر شو ای پیک شمال
به بر شاه فریدون فر خورشید خصال
خسرو مُلک ستان لطفعلی خان که بُوَد
یاورش لطف علی, یار, خدای متعال...
و بعد که ورق برگشت لطفعلی را کرد فتحعلی! و توانست سالها نان مفت دربار قاجار را بخورد. آیت الله بروجردی اگرچه بر سر مسئله اوقاف با "دکتر مصدق" در پیچید ولی پیش از آن در ماجرای تبعید "ابوالقاسم کاشانی" به لبنان به واسطه ترور شاه در ۱۳۲۷ با وجود تحصّن برخی طلاب واکنشی علیه حکومت نشان نداد و حتی آنان را از خانهاش بیرون کرد. فشار به "محمّد حسین طباطبایی" و اخراج "مرتضی مطهری" از قم هم نشانی بود از نگاه بروجردی به اسلام فقاهتی که دوست نداشت با میراث فلسفی یونان در آمیخته شود.
فلسفی فلسی و یونان همه یونی ارزد
نفی این مذهب یونان به خراسان یابم
شاید از این رو بود که در مجموع هرگز موافقان اسلام سیاسی رابطه مطلوبی با بروجردی نداشتند و بعد از مرگش هم چندان در رسانههای رسمی بعد از انقلاب هرگز شایسته مقام مرجعیت و فقاهتش که در میان شیعه ارج و قربی دارد به او نپرداختند.
مُفتی زمیِ مفت درانکار نبود
کی بود که اندر پیِ این کار نبود
گر هرچه حرام گشته مستی می داشت
درمدرسه یک آدمِ هُشیار نبود
محمّدامین احمدپور
@savadvabayaz | سواد و بیاض