تو تمركز مستان جهانى
لحظه ىِ فرو خوردن بد مستى
تو دستگير نشئه گان جهانى
آن دم دمانِ روياى نقش بر بسته بر دود و خُمارى
تو وام مقروضان جهانى
قاب ِ طرحِ سياه قلم چشم هايى
ميان اثاثِ پرت شده بر كفِ كوچه
تو اثاث خانه ايي متروكى
كه معشوق تَركش ، تَركِش خورده است
تو انسانى ، نيستى
تو بيرحمى ، نيستى
تو نيستى ، هستى
من ؛ آه دمت
مى خواستم بگويم من ؛ ساختمت
آه امان نداد
آه جان مى گيرد
مرد مى كشد
مرگ مى آويزد
آكل ِشيراز يكيش
من و شيرازهاى بى تو ديگرى ...
سجاد افشاريان
| @sajadafsharian |
لحظه ىِ فرو خوردن بد مستى
تو دستگير نشئه گان جهانى
آن دم دمانِ روياى نقش بر بسته بر دود و خُمارى
تو وام مقروضان جهانى
قاب ِ طرحِ سياه قلم چشم هايى
ميان اثاثِ پرت شده بر كفِ كوچه
تو اثاث خانه ايي متروكى
كه معشوق تَركش ، تَركِش خورده است
تو انسانى ، نيستى
تو بيرحمى ، نيستى
تو نيستى ، هستى
من ؛ آه دمت
مى خواستم بگويم من ؛ ساختمت
آه امان نداد
آه جان مى گيرد
مرد مى كشد
مرگ مى آويزد
آكل ِشيراز يكيش
من و شيرازهاى بى تو ديگرى ...
سجاد افشاريان
| @sajadafsharian |