از انقلاب زورکی
تا کودتای ذهن من
از سرخو مشکی جنون
تا روزگارِ تلخ من
از خنده های الکی
تا هق هقو شب گریه ها
تسکین نشد حرفِ سکوت
روی لبانِ نعش من
بیچاره اندوه دلم
با من نشسته توو به توو
از باغِ این بی حاصلی
خشکیده شد رویای من
جز خاکو این دیوانگی
با من کسی همراه نبود
من ماندمو تنهایی ام
دیوانه شد لیلایِ من
حسرت،دریغ،باری سکوت
این امتدادِ زندگیست
فریاد اگر با من نبود
خشمی شده همراه من
من باز میخیزم زنو
حتی اگر یاری نبود
خون میدهم بر ریشه ها
تا سبز شود رویای من
بر خاکِ سرخِ این زمین
اندیشه باید جای دین
خورشیدو شیرِ تاج دار
بر پرچمِ ایرانِ من
تا کودتای ذهن من
از سرخو مشکی جنون
تا روزگارِ تلخ من
از خنده های الکی
تا هق هقو شب گریه ها
تسکین نشد حرفِ سکوت
روی لبانِ نعش من
بیچاره اندوه دلم
با من نشسته توو به توو
از باغِ این بی حاصلی
خشکیده شد رویای من
جز خاکو این دیوانگی
با من کسی همراه نبود
من ماندمو تنهایی ام
دیوانه شد لیلایِ من
حسرت،دریغ،باری سکوت
این امتدادِ زندگیست
فریاد اگر با من نبود
خشمی شده همراه من
من باز میخیزم زنو
حتی اگر یاری نبود
خون میدهم بر ریشه ها
تا سبز شود رویای من
بر خاکِ سرخِ این زمین
اندیشه باید جای دین
خورشیدو شیرِ تاج دار
بر پرچمِ ایرانِ من