Forward from: ⚡️جهان پس از ۲۰۱۲⚡️
تا قبل از "تجربه #نزدیکبهمرگ" خودم، چون به جهان نگاهی منفی داشتم، و باور داشتم که طبیعت به مسیر اشتباهی رفته و این سرطانی که "انسان" نامیده میشود را ساخته، دچار سرطان مغز شدم!
نگاه منفیام به جهان به خودم برگشته بود.
در آن تجربه، از آن "نور" پرسیدم: «چرا بشر اینقدر تیره و تاریک است؟ چرا تو چنین وجودهای تاریک و شروری را ساختهای؟»
و در آن لحظه، آن "نور" من را به مرکز آن کشید. و ناگهان خودم را در ماندالای بیپایان روحهای زنده انسانی دیدم که از روحهای تمام انسانهایی بود که در هر زمانی وجود داشتند.
و در آن ماندالا از روحهای انسانی، میتوانستم به درون هر روح انسانی نگاه کنم.
شاید باور نکنید. اما من به درون روحهای تمام شما هم نگاه کردم؛ تمام شما. همه شما آنجا بودید. روح هر انسانی که در هر زمانی بوده، آنجا بود.
و در آن، من نتوانستم هیچ شرور و شیطانی ببینم، هیچ نوع تاریکیای را...
و بعد روح خودم به من نشان داده شد، و در آن هیچ تاریکیای نبود، تاریکیای که فکر میکردم هست؛ آنجا نبود.
همهاش یک "توهم" بود.
و در آن لحظه، مثل این بود که یک بمب اتم منفجر شده و در آن لحظه، هر آنچه که پیش از این میدانستم محو و نابود شدند.
و این روحها، که تمام شما هم بودید، دوباره به من زندگی دادید. این روحها دوباره به روح من زندگی دادند و من از شما برایش متشکرم...از شما متشکرم...💜
ما همه بخشی از این هستیم. و در آن، روح من باز متولد شد و صدای آن روحها مثل این بود که میگوید: «ملن، بیا با ما باش؛ بیا با ما باش؛ ما همه عاشق تو هستیم. ما چیزی جز "عشق" نیستیم و در این بعد، ما تماما برای همان هستیم.»
من هرگز در زندگیام عشقی مانند آنچه در آن ماندالای روحهای انسانی همراه با آن "نور" دریافت کردم، دریافت نکردهام.
من آن عشق را برای همیشه در قلبم زنده نگهداشتم. بعد شنیدم که آن "نور" گفت: «اوه، ای انسان زیبا...»
در آن لحظه، من دوباره عاشق انسانها شدم. و آنجا بود که #سرطان من درمان شد.
🟣 تجربهنزدیکبهمرگ "ملن توماس بندیکت"
نگاه منفیام به جهان به خودم برگشته بود.
در آن تجربه، از آن "نور" پرسیدم: «چرا بشر اینقدر تیره و تاریک است؟ چرا تو چنین وجودهای تاریک و شروری را ساختهای؟»
و در آن لحظه، آن "نور" من را به مرکز آن کشید. و ناگهان خودم را در ماندالای بیپایان روحهای زنده انسانی دیدم که از روحهای تمام انسانهایی بود که در هر زمانی وجود داشتند.
و در آن ماندالا از روحهای انسانی، میتوانستم به درون هر روح انسانی نگاه کنم.
شاید باور نکنید. اما من به درون روحهای تمام شما هم نگاه کردم؛ تمام شما. همه شما آنجا بودید. روح هر انسانی که در هر زمانی بوده، آنجا بود.
و در آن، من نتوانستم هیچ شرور و شیطانی ببینم، هیچ نوع تاریکیای را...
و بعد روح خودم به من نشان داده شد، و در آن هیچ تاریکیای نبود، تاریکیای که فکر میکردم هست؛ آنجا نبود.
همهاش یک "توهم" بود.
و در آن لحظه، مثل این بود که یک بمب اتم منفجر شده و در آن لحظه، هر آنچه که پیش از این میدانستم محو و نابود شدند.
و این روحها، که تمام شما هم بودید، دوباره به من زندگی دادید. این روحها دوباره به روح من زندگی دادند و من از شما برایش متشکرم...از شما متشکرم...💜
ما همه بخشی از این هستیم. و در آن، روح من باز متولد شد و صدای آن روحها مثل این بود که میگوید: «ملن، بیا با ما باش؛ بیا با ما باش؛ ما همه عاشق تو هستیم. ما چیزی جز "عشق" نیستیم و در این بعد، ما تماما برای همان هستیم.»
من هرگز در زندگیام عشقی مانند آنچه در آن ماندالای روحهای انسانی همراه با آن "نور" دریافت کردم، دریافت نکردهام.
من آن عشق را برای همیشه در قلبم زنده نگهداشتم. بعد شنیدم که آن "نور" گفت: «اوه، ای انسان زیبا...»
در آن لحظه، من دوباره عاشق انسانها شدم. و آنجا بود که #سرطان من درمان شد.
🟣 تجربهنزدیکبهمرگ "ملن توماس بندیکت"