#پارت۹۶
- احمق نیستم، فقط از زنی که یکم بیشتر از صدوشصت سانت قد داره نمیترسم. اون پنج ساله توی گالری کار میکنه، پس بنظر نمیرسه همه اینا برنامه ریزی شده باشه. و اگه اینطور باشه، یعنی اون و پدرش از مدتها پیش واسه این کار نقشه میریختند و مقدمه چینی میکردند.
- درحقیقت اون پنج ساله با پدرش حرف نزده. وقتی مادرش مرد اونا هم از هم فاصله گرفتند.
از اونجایی که به ندرت این زن رو میشناختم طبیعتا نباید به احساساتش اهمیت میدادم، ولی بلافاصله حس دلسوزی و تاسف قلبمو دربرگرفت. اون نه تنها مادرشو از دست داده بود، بلکه از وجود پدرش هم محروم شده بود.
- چرا؟
شونه بالا انداخت و ادامه داد:
- تا اونجایی که من فهمیدم، سیانا اونو مقصر مرگ مادرش میدونه. اون از پدرش خواسته بود تجارتش رو کنار بذاره چون از نظرش کار خطرناک و ناامنی بود. دشمنای پدرش مادرشو گروگان گرفتند و به قتل رسوندنش. بخاطر همین سیانا از اون زمان بهش پشت کرده.
بازم، نباید اهمیت میدادم، ولی دادم.
- اون نمیخواد هیچ ارتباطی با این حرفه داشته باشه.
- به گمونم.
- و بخاطر همین تو گالری مشغول کاره.
بیتس دوباره شونه بالا انداخت.
- او برای من تهدیدی محسوب نمیشه بیتس. فقط یه زنه که سعی داره زندگیشو بگذرونه. همه تو ایتالیا تقریبا یه ضبط و ربطی با دنیای زیرزمینی و تبهکاری دارند. غیرممکنه بتونی کسی رو پیدا کنی که از این قاعده مستثنا باشه. پس عجیب نیست که استفن پدر سیاناست.
- من هنوزم فکر میکنم این قضیه بوداره. اگه اون نمی خواد با جنایتکارای حرفه ای سر و کاری داشته باشه پس چرا داره واسه تو کار میکنه؟
- اون میخواد خونهامو با آثار هنری دکور کنه، نه اینکه تو یکی از دفاترمون مشغول به کار بشه. و البته هنوزم دیسیپلین خودشو داره و به قواعدش پایبنده.
سر تکون داد و گفت:
- شاید من خیالاتی شدم. هرچند اینطور فکر نمیکنم. فقط امیدوارم روزی نرسه که به یاد گفتههای الانم حسرت بخوری.
- اگه اون هیچ ارتباطی با خانوادهاش نداره، پس چه خطری میتونه داشته باشه؟ بنظر نمیاد برای یکسری مرد کار کنه و بهشون گزارش بده. اون کاملا متکی به خودشه و حتی اگه قضیه جدی هم بود بازم یک زن هیچ دردسری برای ما نداره.
بیتس بحث رو ادامه نداد چون میدونست استدلالش کافی نیست.
- من فقط میخواستم بدونی. هر کاری دلت میخواد با این اطلاعات بکن.
خوشحال بودم برادرم منو در جریان این قضایا گذاشته بود، نه بخاطر اینکه فکر میکردم سیانا یه تهدید جدیه، بلکه حالا میدیدم همه چیز با عقل جور درمیاد. اون نمیخواست اصلا بهم نزدیک بشه چون به خوبی میدونست سبک زندگی من چطوره. میدونست من در راس هرم همه تبهکارام، میدونست من خطرناکم و اگه بیش از حد کنارم بمونه و باهام مراوده کنه، به همون نقطه ای برمیگرده که همیشه ازش فراری بوده و نمیخواستش.
حالا میشد فهمید که چرا هیچ شباهتی به زن های دیگه نداره.
چون اون واقعا منو نمیخواست.
و هرچقدر خودشو بیشتر ازم دور میکرد، تمایل من نسبت بهش بیشتر میشد...
- احمق نیستم، فقط از زنی که یکم بیشتر از صدوشصت سانت قد داره نمیترسم. اون پنج ساله توی گالری کار میکنه، پس بنظر نمیرسه همه اینا برنامه ریزی شده باشه. و اگه اینطور باشه، یعنی اون و پدرش از مدتها پیش واسه این کار نقشه میریختند و مقدمه چینی میکردند.
- درحقیقت اون پنج ساله با پدرش حرف نزده. وقتی مادرش مرد اونا هم از هم فاصله گرفتند.
از اونجایی که به ندرت این زن رو میشناختم طبیعتا نباید به احساساتش اهمیت میدادم، ولی بلافاصله حس دلسوزی و تاسف قلبمو دربرگرفت. اون نه تنها مادرشو از دست داده بود، بلکه از وجود پدرش هم محروم شده بود.
- چرا؟
شونه بالا انداخت و ادامه داد:
- تا اونجایی که من فهمیدم، سیانا اونو مقصر مرگ مادرش میدونه. اون از پدرش خواسته بود تجارتش رو کنار بذاره چون از نظرش کار خطرناک و ناامنی بود. دشمنای پدرش مادرشو گروگان گرفتند و به قتل رسوندنش. بخاطر همین سیانا از اون زمان بهش پشت کرده.
بازم، نباید اهمیت میدادم، ولی دادم.
- اون نمیخواد هیچ ارتباطی با این حرفه داشته باشه.
- به گمونم.
- و بخاطر همین تو گالری مشغول کاره.
بیتس دوباره شونه بالا انداخت.
- او برای من تهدیدی محسوب نمیشه بیتس. فقط یه زنه که سعی داره زندگیشو بگذرونه. همه تو ایتالیا تقریبا یه ضبط و ربطی با دنیای زیرزمینی و تبهکاری دارند. غیرممکنه بتونی کسی رو پیدا کنی که از این قاعده مستثنا باشه. پس عجیب نیست که استفن پدر سیاناست.
- من هنوزم فکر میکنم این قضیه بوداره. اگه اون نمی خواد با جنایتکارای حرفه ای سر و کاری داشته باشه پس چرا داره واسه تو کار میکنه؟
- اون میخواد خونهامو با آثار هنری دکور کنه، نه اینکه تو یکی از دفاترمون مشغول به کار بشه. و البته هنوزم دیسیپلین خودشو داره و به قواعدش پایبنده.
سر تکون داد و گفت:
- شاید من خیالاتی شدم. هرچند اینطور فکر نمیکنم. فقط امیدوارم روزی نرسه که به یاد گفتههای الانم حسرت بخوری.
- اگه اون هیچ ارتباطی با خانوادهاش نداره، پس چه خطری میتونه داشته باشه؟ بنظر نمیاد برای یکسری مرد کار کنه و بهشون گزارش بده. اون کاملا متکی به خودشه و حتی اگه قضیه جدی هم بود بازم یک زن هیچ دردسری برای ما نداره.
بیتس بحث رو ادامه نداد چون میدونست استدلالش کافی نیست.
- من فقط میخواستم بدونی. هر کاری دلت میخواد با این اطلاعات بکن.
خوشحال بودم برادرم منو در جریان این قضایا گذاشته بود، نه بخاطر اینکه فکر میکردم سیانا یه تهدید جدیه، بلکه حالا میدیدم همه چیز با عقل جور درمیاد. اون نمیخواست اصلا بهم نزدیک بشه چون به خوبی میدونست سبک زندگی من چطوره. میدونست من در راس هرم همه تبهکارام، میدونست من خطرناکم و اگه بیش از حد کنارم بمونه و باهام مراوده کنه، به همون نقطه ای برمیگرده که همیشه ازش فراری بوده و نمیخواستش.
حالا میشد فهمید که چرا هیچ شباهتی به زن های دیگه نداره.
چون اون واقعا منو نمیخواست.
و هرچقدر خودشو بیشتر ازم دور میکرد، تمایل من نسبت بهش بیشتر میشد...