بیتجربگیاش از یک رابطهی این چنینی دیگر داشت آزاردهنده میشد؛ در واقع همهی رابطههای گذشتهاش یک شروع معمولی داشتند؛ از کسی خوشش میآمد و این تمایل اگر دوطرفه بود، علاقه و رابطهای شکل میگرفت و به مرور زمان، پیچیده و عمیق میشد، پیشرفت میکرد و ادامه مییافت تا نقطهی پایان. این یکی اما از وسط شروع شده بود و کار را برای او، سخت میکرد.
جرعهای از قهوهاش نوشید و سعی کرد افکارش را منظم کند. این رابطه را پذیرفته بود که تا اینجایش را پیش برده و حالا توی این خانه، مقابل این دختر نشسته بود:
-چیزی که برام مهمه زمان و کیفیت رابطهست نه تعداد و کمیتش. روابط کوتاه و بیکیفیت برام جذابیت نداره. دوست دارم روابطم مقدمه و تعریف داشته باشه. اهل رابطههای بیکیفت و خلاصهشده نیستم و دوست ندارم بیام تو این خونه و اومدنم شکل انجام وظیفه یا فقط از سر رفعِ یه نیاز باشه. من سناریوی خودمو میخوام، یه سناریوی با جزئیات. دلم نمیخواد مستقیم که از در میآم تو، سر از تختت دربیارم. حالا هرچقدر هم که این رابطه برای تو تعریفی جز این نداشته باشه! دلم میخواد اون تایمی که باهمیم، برای هر دومون بیشتر از یه همخوابی معنی بده. منظورم این نیست که احساسات رو قاتی کنیم با این رابطه اما میتونیم اونجوری که دلمون میخواد شکلش بدیم و هدایتش کنیم. من ترجیح میدم که باهم وقت بگذرونیم تو همون تایم محدودی که داریم؛ یه کار مشترک خارج از اون تخت انجام بدیم، در واقع یه مقدمه بسازیم برای اون روز و اون تایمی که باهمیم، اینجوری حس خیلی بهتری دارم به این رابطه و ترجیح میدم رابطههای این شکلی با تکرار کمتر داشته باشیم، تا رابطههای متعدد و بیسروته!
حرفش را با نگاهی که به لبهای فاصلهدار آوا دوخته شده بود، ادامه داد:
-لباسهای روشن، موهای جمع شده، عطرهای گرم و شیرین رو برای زنها میپسندم. با آرایش صورت، خصوصاً با رژلب از هرنوعیش، میونهای ندارم و ترجیحم نبودن هیچ چیز مصنوعی و اضافهای، روی پوست صورت و خصوصاً لبهاست.
تاثیرات کلماتش روی صورت آوا برایش خوشایند بود! در واقع این تسلط با تفریح همراه شده بود؛ آنقدری که دلش میخواست ادامه دهد به این تاثیرگذاری:
-با تاریکی و هرچیزی که دیدم رو محدود کنه میونهای ندارم و ترجیح میدم تو فضای روشن و با چشم باز رابطه برقرار کنم!
حالت نگاه کردنش را دوست داشت، آن لبهایی که نامحسوس بهم فشرده شده بودند را هم!
-اینو هم باید اضافه کنم که میخوام کنترلگر رابطه من باشم و از کنترل شدن خوشم نمیآد و حرف یا حرکتی که حس کنم قصد کنترل کردنم رو داره، برام جذاب نیست. اگه با این مشکلی داری میتونیم حرف بزنیم و یه راهحل براش پیدا کنیم!
سکوت و بیحرفیاش را هم دوست داشت؛ حتی بیشتر از حالت نگاهش. عمداً هم چیز دیگری نگفت که با کشآمدن سکوت، بیشتر تفریح کرده باشد و سکوت که بالاخره با لحن بیتمرکز آوا شکست، احساسی که داشت احساس پیروزی بود!
https://t.me/+Yc8vyccUR-VhYzQ0
#عروس_اسکاندیناوی
#جدیدترین_اثر_از_شقایق_لامعی
جرعهای از قهوهاش نوشید و سعی کرد افکارش را منظم کند. این رابطه را پذیرفته بود که تا اینجایش را پیش برده و حالا توی این خانه، مقابل این دختر نشسته بود:
-چیزی که برام مهمه زمان و کیفیت رابطهست نه تعداد و کمیتش. روابط کوتاه و بیکیفیت برام جذابیت نداره. دوست دارم روابطم مقدمه و تعریف داشته باشه. اهل رابطههای بیکیفت و خلاصهشده نیستم و دوست ندارم بیام تو این خونه و اومدنم شکل انجام وظیفه یا فقط از سر رفعِ یه نیاز باشه. من سناریوی خودمو میخوام، یه سناریوی با جزئیات. دلم نمیخواد مستقیم که از در میآم تو، سر از تختت دربیارم. حالا هرچقدر هم که این رابطه برای تو تعریفی جز این نداشته باشه! دلم میخواد اون تایمی که باهمیم، برای هر دومون بیشتر از یه همخوابی معنی بده. منظورم این نیست که احساسات رو قاتی کنیم با این رابطه اما میتونیم اونجوری که دلمون میخواد شکلش بدیم و هدایتش کنیم. من ترجیح میدم که باهم وقت بگذرونیم تو همون تایم محدودی که داریم؛ یه کار مشترک خارج از اون تخت انجام بدیم، در واقع یه مقدمه بسازیم برای اون روز و اون تایمی که باهمیم، اینجوری حس خیلی بهتری دارم به این رابطه و ترجیح میدم رابطههای این شکلی با تکرار کمتر داشته باشیم، تا رابطههای متعدد و بیسروته!
حرفش را با نگاهی که به لبهای فاصلهدار آوا دوخته شده بود، ادامه داد:
-لباسهای روشن، موهای جمع شده، عطرهای گرم و شیرین رو برای زنها میپسندم. با آرایش صورت، خصوصاً با رژلب از هرنوعیش، میونهای ندارم و ترجیحم نبودن هیچ چیز مصنوعی و اضافهای، روی پوست صورت و خصوصاً لبهاست.
تاثیرات کلماتش روی صورت آوا برایش خوشایند بود! در واقع این تسلط با تفریح همراه شده بود؛ آنقدری که دلش میخواست ادامه دهد به این تاثیرگذاری:
-با تاریکی و هرچیزی که دیدم رو محدود کنه میونهای ندارم و ترجیح میدم تو فضای روشن و با چشم باز رابطه برقرار کنم!
حالت نگاه کردنش را دوست داشت، آن لبهایی که نامحسوس بهم فشرده شده بودند را هم!
-اینو هم باید اضافه کنم که میخوام کنترلگر رابطه من باشم و از کنترل شدن خوشم نمیآد و حرف یا حرکتی که حس کنم قصد کنترل کردنم رو داره، برام جذاب نیست. اگه با این مشکلی داری میتونیم حرف بزنیم و یه راهحل براش پیدا کنیم!
سکوت و بیحرفیاش را هم دوست داشت؛ حتی بیشتر از حالت نگاهش. عمداً هم چیز دیگری نگفت که با کشآمدن سکوت، بیشتر تفریح کرده باشد و سکوت که بالاخره با لحن بیتمرکز آوا شکست، احساسی که داشت احساس پیروزی بود!
https://t.me/+Yc8vyccUR-VhYzQ0
#عروس_اسکاندیناوی
#جدیدترین_اثر_از_شقایق_لامعی