روزمرگی رو هروقت بهش فکر کنی سخته، بعد یادت میاد که دفعه پیش چند ماه قبل بود که بهش فکر کردی و این مدت کامل توش غرق بودی، انگار همین دیروز بوده. من برای مدت طولانی از تکرار فرار کردم اما حالا که یادم میاد چند وقته که هرشب اخرین نفر برق ازمایشگاه رو خاموش میکنم، قفل در رو دو بار چک میکنم، هفت طبقه رو باید برم پایین، با آسانسور میرم اما هر بار به راه سریعتری هم برای پایین رفتن فکر میکنم.