🤩 چرا سبک مدیریتیام را تغییر دادم؟
✍️ راشل بایدر
من قبل از اینکه به عنوان مدیر در شرکت Massage Williamsburg مشغول به کار شوم سالها به عنوان کارمند در آنجا کار کرده بودم و به نظر خودم و دیگران کارمند ممتاز و فوقالعادهای بودم که در حوزههای مختلفی کار کرده و در اغلب آنها صاحب نظر بودم. بقیه همکارانم هم تمایل داشتند تا از من نظر بخواهند و من هم دوست داشتم به آنها کمک کنم. به همین دلیل زمانی که خبر انتخاب من به عنوان مدیر ارشد در شرکت اعلام شد تمام همکارانم از شنیدن این خبر خوشحال شدند و من هم این آمادگی را داشتم تا مثل گذشته به همکارانم که حالا زیردستانم محسوب میشدند کمک کنم. بنابراین از همان روز اول مدیریتم سعی میکردم تا رفتارم را با کارکنان مثل قبل باشد و تا آنجا که میتوانستم کنار آنها مینشستم و حتی درباره کوچکترین جزئیات کار هم اظهارنظر میکردم و به آنها مشاوره میدادم.
من مدتی به این رویهام ادامه دادم تا اینکه پس از مدتی متوجه شدم که نتوانستهام برای یکسری از وظایف مدیریتی و رهبریام از جمله استراتژیبندی و ترسیم اهداف میان مدت و بلندمدت وقت و انرژی لازم را صرف کنم و در نتیجه شرکتی که من مدیریتش را بر عهده داشتم دچار روزمرگی و محدودیت شده بود.
پس از بررسی وضعیت شرکت در مدت چند ماهی که از مدیریتم میگذشت متوجه شدم که من طی این مدت همچنان به ایفای نقشهای قبلیام در دوران کارمندی گرایش داشتم و در نتیجه وقت و انرژیام را صرف مسائل خرد و کم اهمیتی میکردم که لزومی نداشت مدیر یک شرکت به آنها بپردازد و به همین دلیل هم از پرداختن به وظایف کلیدی مدیریتیام باز میماندم که تداوم این امر میتوانست برای من و شرکت تحت رهبریام خیلی گران تمام شود.
به همین دلیل تصمیم گرفتم تا نقش و جایگاه جدیدم به عنوان مدیر شرکت را جدیتر بگیرم و بپذیرم که دیگر کارمند نیستم و لزومی ندارد که مثل دوران کارمندیام وقتم را صرف جزئیاتی کنم که انجام دادن آنها از عهده بسیاری از کارکنان بر میآید و در عوض وقت و انرژیام را صرف موضوعاتی کنم که به افقهای دوردست شرکت و اهداف بزرگ آن مربوط میشد.
با این همه من کوشیدم تا این تغییر رفتار را به صورت تدریجی و گام به گام انجام دهم تا همکارانم از متفاوت شدن برخوردم با آنها شوکه نشوند و آنها به تدریج این موضوع را قبول کنند که صلاح نیست من در تمام کارها به آنها کمک کنم یا درباره کوچکترین جزئیات نظر بدهم و بهتر آن است که وقت و انرژیام را صرف کارهای بزرگتری کنم که در نهایت موجب بهتر شدن شرایط شرکت و البته وضعیت خود کارکنان شود. بنابراین با تفویض اختیار امکان مشارکت سازمانی و احساس مسئولیت سازمانی را میان کارمندان ایجاد کردم و با تغییر سبک مدیریتی بهرهوری بالاتری بهدست آوردم.
✏️بازنشر این مطلب همراه با ذکر منبع توصیه می شود.
🔺🔺🔺
🤩 آکادمی مدیریت را دنبال کنید در 👇
🌐 iran.business.academy
🌐 pmacademy
🌐 pmacademy
🔺🔺🔺
✍️ راشل بایدر
من قبل از اینکه به عنوان مدیر در شرکت Massage Williamsburg مشغول به کار شوم سالها به عنوان کارمند در آنجا کار کرده بودم و به نظر خودم و دیگران کارمند ممتاز و فوقالعادهای بودم که در حوزههای مختلفی کار کرده و در اغلب آنها صاحب نظر بودم. بقیه همکارانم هم تمایل داشتند تا از من نظر بخواهند و من هم دوست داشتم به آنها کمک کنم. به همین دلیل زمانی که خبر انتخاب من به عنوان مدیر ارشد در شرکت اعلام شد تمام همکارانم از شنیدن این خبر خوشحال شدند و من هم این آمادگی را داشتم تا مثل گذشته به همکارانم که حالا زیردستانم محسوب میشدند کمک کنم. بنابراین از همان روز اول مدیریتم سعی میکردم تا رفتارم را با کارکنان مثل قبل باشد و تا آنجا که میتوانستم کنار آنها مینشستم و حتی درباره کوچکترین جزئیات کار هم اظهارنظر میکردم و به آنها مشاوره میدادم.
من مدتی به این رویهام ادامه دادم تا اینکه پس از مدتی متوجه شدم که نتوانستهام برای یکسری از وظایف مدیریتی و رهبریام از جمله استراتژیبندی و ترسیم اهداف میان مدت و بلندمدت وقت و انرژی لازم را صرف کنم و در نتیجه شرکتی که من مدیریتش را بر عهده داشتم دچار روزمرگی و محدودیت شده بود.
پس از بررسی وضعیت شرکت در مدت چند ماهی که از مدیریتم میگذشت متوجه شدم که من طی این مدت همچنان به ایفای نقشهای قبلیام در دوران کارمندی گرایش داشتم و در نتیجه وقت و انرژیام را صرف مسائل خرد و کم اهمیتی میکردم که لزومی نداشت مدیر یک شرکت به آنها بپردازد و به همین دلیل هم از پرداختن به وظایف کلیدی مدیریتیام باز میماندم که تداوم این امر میتوانست برای من و شرکت تحت رهبریام خیلی گران تمام شود.
به همین دلیل تصمیم گرفتم تا نقش و جایگاه جدیدم به عنوان مدیر شرکت را جدیتر بگیرم و بپذیرم که دیگر کارمند نیستم و لزومی ندارد که مثل دوران کارمندیام وقتم را صرف جزئیاتی کنم که انجام دادن آنها از عهده بسیاری از کارکنان بر میآید و در عوض وقت و انرژیام را صرف موضوعاتی کنم که به افقهای دوردست شرکت و اهداف بزرگ آن مربوط میشد.
با این همه من کوشیدم تا این تغییر رفتار را به صورت تدریجی و گام به گام انجام دهم تا همکارانم از متفاوت شدن برخوردم با آنها شوکه نشوند و آنها به تدریج این موضوع را قبول کنند که صلاح نیست من در تمام کارها به آنها کمک کنم یا درباره کوچکترین جزئیات نظر بدهم و بهتر آن است که وقت و انرژیام را صرف کارهای بزرگتری کنم که در نهایت موجب بهتر شدن شرایط شرکت و البته وضعیت خود کارکنان شود. بنابراین با تفویض اختیار امکان مشارکت سازمانی و احساس مسئولیت سازمانی را میان کارمندان ایجاد کردم و با تغییر سبک مدیریتی بهرهوری بالاتری بهدست آوردم.
✏️بازنشر این مطلب همراه با ذکر منبع توصیه می شود.
🔺🔺🔺
🤩 آکادمی مدیریت را دنبال کنید در 👇
🌐 iran.business.academy
🌐 pmacademy
🌐 pmacademy
🔺🔺🔺