گام اول برای مراقبه
گام اول و اصلی درک این نکته است که:
هر فردی خودمحور است.
کل روش زندگی ما چنین است که گویی من مرکز کل عالم هستم، ماه و ستاره ها برای من میتابند و پرندگان برای لذت بردن من پرواز میکنند و خورشید به من نور میدهد.
کل دنیا دور من می گردد.
من مرکز کل عالم هستم ،
چنین کسی نمی تواند مراقبه را بشناسد
او احساس میکند که در مرکز است و بقیه دنیا در پیرامون او هستند.
شما در مراقبه متضاد این را می بینید:
قانون اصلی مراقبه این است:
من در پیرامون هستم و مرکز ابدیت است.
فلسفه اصلی انسان غیر معنوی این است که:
او مرکز است و بقیه دنیا پیرامون،
حتی اگر به خدا اعتقاد دارد، خدا برای او در پیرامون است. خدا برای اوست در این حالت اگر بیمار میشود خدا باید درمانش کند.
اگر پسرش بیکار است خدا باید برایش کاری پیدا کند، اگر مشکلی دارد خدا باید مشکلش را حل کند
این نوع اعتقاد به خدا، از کافری بدتر است.
چنین شخصی درکی از گفتارش ندارد
معنای درست مراقبه ، معنای درست نیایش،
معنای درست مذهبی بودن درک این نکته است که:
تو در پیرامونی و ابدیت در مرکز است.
پس قانون اصلی برای مراقبه درک این نکته است که من در پیرامون هستم.
من باید برای تو برقصم، برای تو بخوانم، برای تو زندگی کنم و نفس بکشم.
هر اتفاقی که بیفتد برای تو خواهد بود،
برای مرکز...
گام اول و اصلی درک این نکته است که:
هر فردی خودمحور است.
کل روش زندگی ما چنین است که گویی من مرکز کل عالم هستم، ماه و ستاره ها برای من میتابند و پرندگان برای لذت بردن من پرواز میکنند و خورشید به من نور میدهد.
کل دنیا دور من می گردد.
من مرکز کل عالم هستم ،
چنین کسی نمی تواند مراقبه را بشناسد
او احساس میکند که در مرکز است و بقیه دنیا در پیرامون او هستند.
شما در مراقبه متضاد این را می بینید:
قانون اصلی مراقبه این است:
من در پیرامون هستم و مرکز ابدیت است.
فلسفه اصلی انسان غیر معنوی این است که:
او مرکز است و بقیه دنیا پیرامون،
حتی اگر به خدا اعتقاد دارد، خدا برای او در پیرامون است. خدا برای اوست در این حالت اگر بیمار میشود خدا باید درمانش کند.
اگر پسرش بیکار است خدا باید برایش کاری پیدا کند، اگر مشکلی دارد خدا باید مشکلش را حل کند
این نوع اعتقاد به خدا، از کافری بدتر است.
چنین شخصی درکی از گفتارش ندارد
معنای درست مراقبه ، معنای درست نیایش،
معنای درست مذهبی بودن درک این نکته است که:
تو در پیرامونی و ابدیت در مرکز است.
پس قانون اصلی برای مراقبه درک این نکته است که من در پیرامون هستم.
من باید برای تو برقصم، برای تو بخوانم، برای تو زندگی کنم و نفس بکشم.
هر اتفاقی که بیفتد برای تو خواهد بود،
برای مرکز...