«و سرانجام، وقتی زندگانی چنین سخت، ناشاد و رنجبار است که میتوان به مرگ در مقام منجی، خوشآمد گفت، عمرِ دراز به چهکار میآید؟»
#زیگموند_فروید
#تمدن_و_ملالت_های_آن
افسردگی، آه ای افسردگیِ نیمهشبانه و نیمهروزه و همهروزه... گاه چهبسا یک گیرِ فیزیولوژیک زایندهی این شوریدهدلی و آشفتگیست، و گاه تنها ناامیدیست؛ ناامیدی که زاییدهی دوحال است: اول، جاییست که فرد به چیزی ارزشی بخشیده و بعدها، به هر شکل، آن احساسِ ارزش از میان رفته است. دوم، وقتیست که در آن فرد راهی برای دستیابی به ارزش و هدف خود نمیبیند، راهی وجود ندارد، و چهبسا، سراسر غیرممکن است. —و آنگاه رفته رفته این دودلیِ فرد، این تردیدِ او ژرفتر میشود و دامن میگسترد تا به تردید در اساسِ ارزشِ خودِ زندگی میرسد. و با خود میاندیشد و به خود میگوید: «حال که همهجا بنبست است، چه بهتر میشود که نبود اصلاً. آه دردا، آخر چهطور میشود نبود؟» و آینجاست که مرگاندیشیهای او آغاز میشود؛ آغازِ یک پایان.
#محمد_اسماعیلی
#مجله_برخط_فلسفه
@Philosophicalir