اسپینوزا مانند بسیاری از اندیشمندان همعصرش در زمرۀ فیلسوفانی است که عمیقاً اظهار کردهاند «شما عاقل، آزاد یا هوشمند زاده نمیشوید.» اگر عاقل میشوید، اگر آزاد میشوید، همواره گونهای شدن در میان است. اما هیچ مؤلفی به اندازۀ او نسبت به مسئلۀ آزادی بهمثابۀ امری که متعلق به طبیعت انسان است، بیتفاوت نیست. بهزعم او هیچ چیز به طبیعتِ انسان تعلق ندارد. اسپینوزا مؤلفی است که به همهچیز، واقعاً در قالبِ شدن میاندیشد. بسیار خب، در این مورد شکی نداریم. عاقلشدن به چه معناست؟ وقتی میگوییم آزاد نیستیم، آزادشدن به چه معناست؟ ما آزاد زاده نمیشویم، عاقل زاده نمیشویم. ما کاملاً زیر سایۀ مواجهههاییم: کاملاً زیر سایۀ تجزیهها. مؤلفانی که فکر میکنند ما برحسب طبیعتمان آزادیم، کسانیاند که ایدۀ خاصی از طبیعت دارند. فقط به شرطی میتوانیم بگوییم برحسب طبیعتمان آزادیم که خودمان را بهمثابۀ گونهای جوهر بفهمیم، یعنی بهمثابۀ چیزی مستقل. اما اگر خودتان را بهمثابۀ مجموعهای از نسبتها دریابید، و نه بهمنزلۀ یک جوهر، قضیۀ «من آزادم» کاملاً از معنا تهی میشود.
از کتابِ «جهان اسپینوزا»
ژیل دلوز
ترجمهٔ حامد موحدی
اسپینوزا مانند بسیاری از اندیشمندان همعصرش در زمرۀ فیلسوفانی است که عمیقاً اظهار کردهاند «شما عاقل، آزاد یا هوشمند زاده نمیشوید.» اگر عاقل میشوید، اگر آزاد میشوید، همواره گونهای شدن در میان است. اما هیچ مؤلفی به اندازۀ او نسبت به مسئلۀ آزادی بهمثابۀ امری که متعلق به طبیعت انسان است، بیتفاوت نیست. بهزعم او هیچ چیز به طبیعتِ انسان تعلق ندارد. اسپینوزا مؤلفی است که به همهچیز، واقعاً در قالبِ شدن میاندیشد. بسیار خب، در این مورد شکی نداریم. عاقلشدن به چه معناست؟ وقتی میگوییم آزاد نیستیم، آزادشدن به چه معناست؟ ما آزاد زاده نمیشویم، عاقل زاده نمیشویم. ما کاملاً زیر سایۀ مواجهههاییم: کاملاً زیر سایۀ تجزیهها. مؤلفانی که فکر میکنند ما برحسب طبیعتمان آزادیم، کسانیاند که ایدۀ خاصی از طبیعت دارند. فقط به شرطی میتوانیم بگوییم برحسب طبیعتمان آزادیم که خودمان را بهمثابۀ گونهای جوهر بفهمیم، یعنی بهمثابۀ چیزی مستقل. اما اگر خودتان را بهمثابۀ مجموعهای از نسبتها دریابید، و نه بهمنزلۀ یک جوهر، قضیۀ «من آزادم» کاملاً از معنا تهی میشود.
از کتابِ «جهان اسپینوزا»
ژیل دلوز
ترجمهٔ حامد موحدی