اگزيستانسياليسم با صراحت اعلام مى دارد كه بشر يعنى دلهره. مفهوم اين جمله چنين است: هنگامى كه آدمى خود را ملتزم ساخت و دريافت كه وى نهتنها همان است كه موجوديت خود، راه و روش زندگى خود، را تعيين و انتخاب مىكند، بلكه اضافه بر آن قانونگذارى است كه با انتخاب شخص خود جامعهٔ بشرى را نيز انتخاب مىكند، چنين فردى نخواهد توانست از احساس مسئوليت تمام و عميق بگريزد. راست است، بسيارى از مردم دلهره ندارند، اما به نظر ما اينان سرپوشى بر دلهرهٔ خود مىگذارند، يعنى از آن مىگريزند.
مسلماً بسيارى از مردم مىپندارند كه با انجامدادن فلان كار فقط خود را ملتزم مىسازند و هنگامى كه به آنان گفته شود: راستى اگر همهٔ مردم چنين كنند، چه خواهد شد؟ شانه بالا مىاندازند و با بىاعتنايى جواب میدهند كه: «همهٔ مردم چنين نمىكنند.» اما درحقيقت بايد هميشه از خود پرسيد: اگر همه چنين كنند، چه پيش خواهد آمد؟
برگرفتهاى از مقالهٔ «اگزيستانسياليسم»؛ ژان پل سارتر؛ ترجمهٔ مصطفى رحيمى
از کتابِ «از مدرنیسم تا پستمدرنیسم»
اگزيستانسياليسم با صراحت اعلام مى دارد كه بشر يعنى دلهره. مفهوم اين جمله چنين است: هنگامى كه آدمى خود را ملتزم ساخت و دريافت كه وى نهتنها همان است كه موجوديت خود، راه و روش زندگى خود، را تعيين و انتخاب مىكند، بلكه اضافه بر آن قانونگذارى است كه با انتخاب شخص خود جامعهٔ بشرى را نيز انتخاب مىكند، چنين فردى نخواهد توانست از احساس مسئوليت تمام و عميق بگريزد. راست است، بسيارى از مردم دلهره ندارند، اما به نظر ما اينان سرپوشى بر دلهرهٔ خود مىگذارند، يعنى از آن مىگريزند.
مسلماً بسيارى از مردم مىپندارند كه با انجامدادن فلان كار فقط خود را ملتزم مىسازند و هنگامى كه به آنان گفته شود: راستى اگر همهٔ مردم چنين كنند، چه خواهد شد؟ شانه بالا مىاندازند و با بىاعتنايى جواب میدهند كه: «همهٔ مردم چنين نمىكنند.» اما درحقيقت بايد هميشه از خود پرسيد: اگر همه چنين كنند، چه پيش خواهد آمد؟
برگرفتهاى از مقالهٔ «اگزيستانسياليسم»؛ ژان پل سارتر؛ ترجمهٔ مصطفى رحيمى
از کتابِ «از مدرنیسم تا پستمدرنیسم»