ناپیرو


Channel's geo and language: Iran, Persian
Category: not specified


Illusion is needed to disguise the emptiness within.

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
Iran, Persian
Category
not specified
Statistics
Posts filter


مُهنا از همون روز اول، از همون روز اول اول یه حسی توی من ایجاد کرد که نیاز داشتم بخندونمش. نیاز داشتم همون‌جوری که یه دختر از بامزه بودن یه پسر خوشش می‌آد از بامزه بودن من خوشش بیاد. الان دوازده ساله من بی‌وقفه این حسه رو دارم خیلی جالبه.


زمستون واقعن فصل زیبایی‌ه؛ برف و لباس‌های سکسی‌تر، اینکه به مدت سه ماه کسب‌وکارها با یک‌ یازدهم سرعت عادی‌شون به حیات اِدامه می‌دن و در عمل در induced coma به سر می‌برن چون هفته‌ای حداقل هفت نفر مریض می‌رن سر کار و هفت نفر دیگه رو می‌خوابونن تو آب نمک استعلاجی برای هفته‌ی بعدش خودشونم می‌رن مرخصی ده روز و این‌که شاخص آلوگی هوا در بهترین حالت و شاید پونزده روز یک بار به التماس و کمک باد و چهل و سه/چاهار دقیقه الی یک ساعت/یک ساعت و ده دقیقه می‌آد روی نارنجی کمرنگ و بعد برمی‌گرده به قرمزِ جیغ. حالا الان یکی می‌آد می‌گه نه، تابستون خوبه که نور خورشید و بیکینی کنار ساحل، که بوی لاشه‌ی خوک می‌دن نصف مردم و رایحه‌ی عرق‌شون از خودشون صد فرسخ جلوتره و که وقتی هر روز سر ظهر برق چاهار ساعت می‌ره مثل ماهی‌ای که از آب پریده بیرون و الان روی فرشه لخت می‌اُفتی یه گوشه و برای بقا می‌جنگی. برو بابا.
خب دوستان؛ این یک debate نیست و ما داریم مباحثه نمی‌کنیم با هم و این‌طوری نیست که در آخر یکی از فصول برنده اعلام شه و از اون به بعد هیچ‌کس اجازه نداره درباره‌ی باقی‌شون نه که حرف بزنه، حتی فکر هم نکنه. بنابراین خودت برو بابا.


Forward from: روزمرگی‌های یک روان‌درمانگر
حسادت یعنی: من هم خواستم اما نتونستم؛ و حالا خشم حاصل از این نتونستن رو به سمت تو هدف می‌گیرم.


Forward from: تکرار.
باورم نمی‌شه دیگه چه آدم‌هایی دوستم ندارن.


Forward from: من
دلم می‌خواد بشینم یه گوشه و سرم تو گوشیم باشه و به هیچی فکر نکنم و هیچ بنی بشری هم باهام کاری نداشته باشه، شارژ گوشیمم نامحدود باشه.


آه خیلی خوابم می‌آد.


اکثر رویاپردازی‌های قبل از خوابم ساختن خونه‌ی ایده‌آلمه. اونجا منطقن محدودیت مالی به هیچ وجه ندارم و پسر! خیلی خونه‌های جالبی می‌سازم؛ بسیار سکسی.


الان متوجه شدم که خیلی جدی از اخبار دوری می‌کنم، فرقی نمی‌کنه درباره‌ی ایران باشه یا اروپا؛ وقتی کسی درباره‌ی یه خبر سیاسی حرف می‌زنه در گوشامو می‌ذارم حتی. کامل زون اَوت. بعد از چاهارصد و یک این‌جوری شدم؛ اون موقع از وقتی چشم باز می‌کردم تا وقتی چشامو می‌بستم خبر می‌خوندم و می‌دیدم و می‌شنیدم. بعد که نشد، دیگه نمی‌خواستم بدونم چه خبره. دیگه توی ایران و آسیا و کره‌ی زمین نبودم، یه جایی زندگی می‌کردم که هیچ چیز بهم ربط نداشت. یکی داشت به دوستش گلایه می‌کرد درباره‌ی خبری که خونده بود، دوستش گفت خب عزیز من نخون! اونم متعجب و شاکی گفت وا! کشورمه؛ باید بدونم توش چه خبره! بعد من فکر کردم عه چه جالب؛ کشور داره. من ندارم. من توی خلاء زندگی می‌کنم.


یکی از معدود مزایای زمستون اینه که آدما می‌چسبن به هم هی چون سردشونه. توی تابستون انگشت یک نفر بخوره به زانوت مثل ققنوس آتیش می‌گیری و در لحظه خاکستر می‌شی.


همه‌مون یه دوره‌ای جنده‌ی توجه بودیم به‌هرحال کم و بیش، مهم جنده‌ی توجه نموندنه. جنده‌ی توجه نمانیم.
بوس؟


بهم گفت قلمم خشک شده و افتاده. خندیدیم ولی یواشکی پیش خودم فکر کردم که اگر این روزها قرار بود خودم رو جایی معرفی کنم همین رو می‌گفتم.
سلام، من چاهار هستم؛ قلمم خشک شده و افتاده. سال‌ها توی تلگرام نوشتم ولی این احتمالا آخرین جاییه که می‌نویسم برای همین فکر کردم اگر هم‌اسم اولین جایی باشه که نوشتن رو توش شروع کردم قشنگ‌تره. اینجا کانال پابلیکی نیست، نظم، ترتیب و موضوع خاصی هم نداره و من سعی می‌کنم آدم‌هاش رو با وسواس انتخاب کنم؛ امیدوارم شما هم یکی از همون‌ها باشین.

چارگا


به آدم باید از بچگی یاد بدن از بدنش مراقبت کنه چون وقتی بزرگ می‌شه یاد گرفتن مراقبت کردن از بدن هم سخته هم یه کمی دیر، ولی یاد نمی‌دن. به‌جاش یاد می‌دن نماز بخونی به جنس مخالف به چشم یک هیولای هشت سر نگاه کنی احساساتت رو بروز ندی خودت رو با هر ننه قمری که جلوی چشمته مقایسه کنی و بعد به این نتیجه برسی که همه از تو بهترن از همه‌چیز بترسی و به حرف آدم‌ها و فکرهایی که درباره‌ت می‌کنن بیشتر از نیازها و خواسته‌های خودت اهمیت بدی. چرا؟


Forward from: تانزانیا
دلم برای اینجا، برای شما، برای چیزی که تو این چندساله باهم داشتیم تنگ شده.


Forward from: تكرّر
خیلی عجیبه
پسرا هم می‌دونن دخترا می‌تونن خیلی تحت‌تاثیر هورمون‌هاشون باشن، هم نمی‌دونن.
جنرالی می‌دونن ولی اونجایی که نمی‌فهمن چرا یه دختر زیادی حساس شده یا به چیزای کوچیک گیر می‌ده یا کلافه‌‌ست، هی می‌خوان توضیح بدن یا از خودشون دفاع کنن. خب مرد از دانسته‌هات استفاده کن، یه عزیزم حق با توئه بگو و یه بوجی موجی کن و رد شو برو دیگه. عوضش سه ساعت با ما بحث می‌کنن که کلافه‌تر هم می‌شیم، خودمونم می‌دونیم اصلا بحثو الکی راه انداختیم ولی حالا شما دوتا دفاع از خودت کردی که دیگه جدی جدی باید سر اینا باهات دعوا راه بندازیم.
بعد حالا ما خودمونم که اون موقع دقیق نمی‌دونیم تحت‌تاثیر هورمونیم، فکر می‌کنیم واقعا شما یه کاری کردی و الانم رفتی رو مخ ما. ولی بعد چند ساعت یا چند روز می‌فهمیم که حالا اون موضوع اونقدم گنده نبود. و اگه خیلی تخس نباشیم، به این اعتراف می‌کنیم که حالا مثلا پی‌ام‌اس بودم تو جدی نگیر.
ولی باز ماه بعد یادتون می‌ره.
هورمون نمی‌ذاره ما خودمون یادمون بمونه یا اگرم یادمونه کاری براش بکنیم، شما به حافظه‌ت بسپار دیگه.


عجیب نیست؟ آدمایی که یه روزی اصلن نمی‌شناختی به مرور زمان تبدیل می‌شن به آدمایی که تصور کردن زندگی بدون اونا ناممکن به نظر می‌آد و شدن تار و پودت. عجبیه؛ دوست پیدا کردن در بزرگسالی خیلی عجیبه.


خواهرزاده‌م قلبمه.


هر چی پیرتر می‌شه آدم حوصله‌ی غصه خوردنم کمتر داره، غصه‌ها ولی کمتر نمی‌شن. بعد تو چون حوصله‌ی غصه خوردن نداری فرار می‌کنی، فرار کردنم همیشه هزینه‌های خودشو داره.


هم رنجه هم آزادی.


Forward from: Rising
رنجه یا آزادی؟


به نظرم اگه حواست به آدمی نیست نباید وقتی به مشکلی برمی‌خوره و چیزی بهت نمی‌گه ناراحت شی که چرا نگفته تا بتونی کنارش باشی. حالا البته این نظر منه و می‌تونه اشتباه باشه، ولی خب اون‌طوری که نظرمه رفتار می‌کنم.

20 last posts shown.