در روزهای آخر اسفند...
در نیمروزِ روشن،
وقتی بنفشهها را
با برگ و ریشه و پیوند و خاک
در جعبههای کوچک چوبین جای میدهند...
جوی هزار زمزمهی درد و انتظار
در سینه میخروشد و بر گونهها روان...
ای کاش آدمی،
وطناش را همچون بنفشهها
میشد با خود ببرد هر کجا که خواست!...
شعر: محمدرضا شفیعی کدکنی
خواننده: فرهاد
—
کانال موسیقی دُهُلچی:
🎵
@Doholchi.