پدر
پدر، همان ستون خستهایست که همه بارها روی شانههایش گذاشته میشود، بیآنکه کسی بپرسد او چقدر تاب آوردن دارد.
او لبخند میزند، حتی اگر جورابش سوراخ باشد، حتی اگر زیر بار قبضها و قرضها کمر خم کرده باشد.
اما آیا ما، اطرافیانش، تا به حال واقعاً دیدهایم که او چطور شبها وقتی همه خوابیدهاند، با خودش خلوت میکند؟ یا اشکهایی که از چشمهایش فرار میکنند وقتی کسی نیست تا ببیند؟
پدر، شاید عرقگیر و جوراب بپوشد،
اما روحش زخمیست از تمام مسئولیتهایی که هیچکس به او نگفته بود چقدر سخت خواهند بود.
شاید وقت آن رسیده که به جای این هدیههای ساده، کمی از بارهایش را برداریم، کمی دردهایش را بفهمیم، و برایش یادآوری کنیم که او فقط یک "حامی" نیست، بلکه یک انسان است که سزاوار استراحت و احترام است.
پدر، چیزی از خودش نمیگوید، چون دنیا یادش داده مردها نباید بشکنند. اما ما میدانیم که او هم گاهی به تکیهگاهی نیاز دارد... حتی اگر خودش هیچوقت نگوید.
بیست چهارم دیماه هزارو چهارصد سه
روز پدر مبارک
و
روح همه پدران آسمانی شاد
پدر، همان ستون خستهایست که همه بارها روی شانههایش گذاشته میشود، بیآنکه کسی بپرسد او چقدر تاب آوردن دارد.
او لبخند میزند، حتی اگر جورابش سوراخ باشد، حتی اگر زیر بار قبضها و قرضها کمر خم کرده باشد.
اما آیا ما، اطرافیانش، تا به حال واقعاً دیدهایم که او چطور شبها وقتی همه خوابیدهاند، با خودش خلوت میکند؟ یا اشکهایی که از چشمهایش فرار میکنند وقتی کسی نیست تا ببیند؟
پدر، شاید عرقگیر و جوراب بپوشد،
اما روحش زخمیست از تمام مسئولیتهایی که هیچکس به او نگفته بود چقدر سخت خواهند بود.
شاید وقت آن رسیده که به جای این هدیههای ساده، کمی از بارهایش را برداریم، کمی دردهایش را بفهمیم، و برایش یادآوری کنیم که او فقط یک "حامی" نیست، بلکه یک انسان است که سزاوار استراحت و احترام است.
پدر، چیزی از خودش نمیگوید، چون دنیا یادش داده مردها نباید بشکنند. اما ما میدانیم که او هم گاهی به تکیهگاهی نیاز دارد... حتی اگر خودش هیچوقت نگوید.
بیست چهارم دیماه هزارو چهارصد سه
روز پدر مبارک
و
روح همه پدران آسمانی شاد