#۳۶۵روزباپیامبرﷺ
روز ۵۶ - دو کودکِ خوشحال
علی (رض) و زید از خوش شانسترین کودکانِ دنیا بودند؛ زیرا در خانه انسانی ستوده در آسمان و زمین، در خانه پیامبر ﷺ، زندگی میکردند. این افتخار نصیبِ هر کسی نمیشد. پس از علی (رض)، زید هم اسلام آورد. آن دو از اینکه اولین کودکان مؤمن بودند در پوست خود نمیگنجیدند؛ به همین دلیل، با ذوق و اشتیاق اسلام را به زیباترین وجه در محضرِ پیامبرمان ﷺ میآموختند.
على (رض) حتى لحظهای پیامبرمان ﷺ را تنها نمیگذاشت. در کوه و بیابان با او بود و با هم نماز میخواندند. علی (رض) از این امر بسیار لذت میبرد.
به گوشِ مادرِ علی (رض) رسیده بود که علی (رض) پیامبر ﷺ را اصلاً تنها نمیگذارد و به شکلی جدید که پیشتر سابقه نداشته است الله را عبادت میکنند. مادرِ علی چون نمیدانست اسلام چگونه دینی است خیلی نگران فرزندش بود. روزی به همسرش ابوطالب گفت:
"خیلی نگران علی و محمد هستم. آن دو عبادتهایی انجام میدهند که کسِ دیگری نظیر آن را انجام نداده است. میترسم بلایی سرشان بیاورند."
ابوطالب انسانِ عاقل و فهمیدهای بود. برای فهمیدنِ چند و چونِ ماجرا نزد پسر و برادرزادهاش رفت. پیامبرمان ﷺ و علی (رض)، در جایی بیرون از مکه نماز میخواندند. ابوطالب مدتی طولانی ایشان را تماشا کرد. پس از پایان یافتنِ نماز نزدیک شد و پرسید:
"محمدِ عزیزم! این دین جدید چه دینیست؟"
پیامبر ﷺ مثلِ همیشه صادقانه پاسخ داد:
"عموجان! این زیباترین دین، اسلام است. تو هم در رأس کسانی هستی که به این راه دعوت خواهم کرد. تو بیش از همه سزاوارِ این امری. از عبادت بتها دست بکش. الله واحد و احد را عبادت کن."
ابوطالب میدانست که برادرزاده عزیزش هرگز دروغ نمیگوید. مدتی فکر کرد. اگر برادرزادهام حرفهایش را عملی کند، اطرافیان چه خواهند گفت؟! ابوطالب که از این مسئله واهمه داشت، چنین جواب داد:
"من از دین قدیمم دست نخواهم کشید؛ اما تو دین تازهات را ادامه بده. سوگند میخورم تا وقتی زندهام؛ با تمام توان از تو حمایت میکنم." سپس به پسرش، علی (رض) رو کرد و پرسید:
"پسر عزیزم! نظر تو چیست؟"
علی (رض) گفت:
"پدرجان! من به الله و رسولش ایمان آوردهام، پیرو او شدهام و با او نماز میخوانم."
ابوطالب گفت:
"همین زیبنده توست، او تو را به نیکی دعوت میکند. هرچه او میگوید انجام بده و هیچ وقت ترکش مکن."
علی (رض) از حرفهای پدرش خیلی خوشحال شد. حالا خیالش راحتتر بود.
#ویژه_کودکان_و_نوجوانان
💞┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈💞
روز ۵۶ - دو کودکِ خوشحال
علی (رض) و زید از خوش شانسترین کودکانِ دنیا بودند؛ زیرا در خانه انسانی ستوده در آسمان و زمین، در خانه پیامبر ﷺ، زندگی میکردند. این افتخار نصیبِ هر کسی نمیشد. پس از علی (رض)، زید هم اسلام آورد. آن دو از اینکه اولین کودکان مؤمن بودند در پوست خود نمیگنجیدند؛ به همین دلیل، با ذوق و اشتیاق اسلام را به زیباترین وجه در محضرِ پیامبرمان ﷺ میآموختند.
على (رض) حتى لحظهای پیامبرمان ﷺ را تنها نمیگذاشت. در کوه و بیابان با او بود و با هم نماز میخواندند. علی (رض) از این امر بسیار لذت میبرد.
به گوشِ مادرِ علی (رض) رسیده بود که علی (رض) پیامبر ﷺ را اصلاً تنها نمیگذارد و به شکلی جدید که پیشتر سابقه نداشته است الله را عبادت میکنند. مادرِ علی چون نمیدانست اسلام چگونه دینی است خیلی نگران فرزندش بود. روزی به همسرش ابوطالب گفت:
"خیلی نگران علی و محمد هستم. آن دو عبادتهایی انجام میدهند که کسِ دیگری نظیر آن را انجام نداده است. میترسم بلایی سرشان بیاورند."
ابوطالب انسانِ عاقل و فهمیدهای بود. برای فهمیدنِ چند و چونِ ماجرا نزد پسر و برادرزادهاش رفت. پیامبرمان ﷺ و علی (رض)، در جایی بیرون از مکه نماز میخواندند. ابوطالب مدتی طولانی ایشان را تماشا کرد. پس از پایان یافتنِ نماز نزدیک شد و پرسید:
"محمدِ عزیزم! این دین جدید چه دینیست؟"
پیامبر ﷺ مثلِ همیشه صادقانه پاسخ داد:
"عموجان! این زیباترین دین، اسلام است. تو هم در رأس کسانی هستی که به این راه دعوت خواهم کرد. تو بیش از همه سزاوارِ این امری. از عبادت بتها دست بکش. الله واحد و احد را عبادت کن."
ابوطالب میدانست که برادرزاده عزیزش هرگز دروغ نمیگوید. مدتی فکر کرد. اگر برادرزادهام حرفهایش را عملی کند، اطرافیان چه خواهند گفت؟! ابوطالب که از این مسئله واهمه داشت، چنین جواب داد:
"من از دین قدیمم دست نخواهم کشید؛ اما تو دین تازهات را ادامه بده. سوگند میخورم تا وقتی زندهام؛ با تمام توان از تو حمایت میکنم." سپس به پسرش، علی (رض) رو کرد و پرسید:
"پسر عزیزم! نظر تو چیست؟"
علی (رض) گفت:
"پدرجان! من به الله و رسولش ایمان آوردهام، پیرو او شدهام و با او نماز میخوانم."
ابوطالب گفت:
"همین زیبنده توست، او تو را به نیکی دعوت میکند. هرچه او میگوید انجام بده و هیچ وقت ترکش مکن."
علی (رض) از حرفهای پدرش خیلی خوشحال شد. حالا خیالش راحتتر بود.
#ویژه_کودکان_و_نوجوانان
💞┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈💞