حسن روحانی بیشتر ازینکه رویا داشته باشد مرد قدرت است. مثل داور بازی طناب کشی که آن وسط می ایستد تا ببیند زور اصلاح طلبان می چربد یا اصولگرایان. آن وقت دست برنده را بالا می برد. او مثل خاتمی فیلسوف مشرب، دنبال بنیانگذاری جامعه ی مدنی نیست. و مثل میرحسین و کروبی نیست که کوتاه نیاید حتی به قیمت حبس و حصر و هزاران بلایا. روحانی می خواهد کار مملکت با او بچرخد. جنگ نشود. حاکمان عقلانی رفتار کنند. ایران درگیر تحریم و پریشانی و پشیمانی نشود. و رابطه ی ما با شرق و غرب حسنه شود. برای این اهداف در جاهایی که نیاز باشد کوتاه می آید. اگر لازم بود، خود او یا دولت او حتی متهمین را ارتقاء می دهند تا کار دولت بچرخد. ارزشهای حسن روحانی چنین چیزهایی است. او می داند یا گمان می کند که فساد ریشه کن نمی شود چون احتمالا جامعه و دولت یا اراده ی ریشه کنی اش را ندارند یا توانایی آن را. مهندسی سازمان فساد به گونه ای است که با فرض ریشه کنی، دوباره تولید می شود. پس عجالتا درصدی از مفسدین کماکان در این دولت فخیمه می توانند برخوردار از خوان پربرکت فساد باشند منتها چون بودجه ی نفت مثل زمان احمدی نژاد نیست باید به فضیلت قناعت تمسک کنند تا دستکم بخشی از ارزش ها در این دولت بوسیله ی ایشان محقق شود.
در ایام جوانی به خدمت دولت بودم. دولت اصلاحات. سری پرشور داشتم. ارزشهای اصلاح طلبانه برایم تنها اولویت زندگی ام بود. در کارها و جلسات، بی شکیب و متهورانه آنها را پی می گرفتم(یا گمان می کردم چنین می کنم) و بالطبع بحث ها و جدل هایی در آن جلسات پیش می آمد که غالبا یک طرفش من بودم. یکی از مدیران مافوق که انسان خردمند و روزگار دیده ای بود، بخاطر اذیتی که می شدم و رنجی که می دیدم احتمالا دلش می سوخت. یکبار خصوصی به من گفت فلانی من هم همان اهداف و ارزشهای تو را دارم و به آنها معتقدم اما با این روش تو کار پیش نمی رود. به گمانم راست می گفت. و به دلیل وجود همین تعارض در پایان دولت اصلاحات از کار دولتی کناره گرفتم.
استدلال حسن روحانی می تواند چنان چیزهایی باشد. یعنی اگر من در بالای هرم قدرت در مقابل کذا و کذا کوتاه نیایم کار پیش نمی رود. و در پایین هرم قدرت هم اگر در بین مدیران من شماری از این اجق وجق ها نباشند در آنجا هم کار پیش نمی رود و نمی توانم جواب نان و آب و برق و گاز و درمان و آموزش و پرورش و حمل و نقل و غیره ی مردم را بدهم.
به عبارتی در نگاه همدلانه با حسن روحانی باید بگوییم که مملکت و جامعه ی ما فعلا بینواتر و ناتوان تر از آن است که اهداف والا را در سربپروراند و مقصر آن هم شخص حسن روحانی نیست که بخواهد تاوان و هزینه ی آنرا بدهد.
فی الواقع من با این نگاه آقای روحانی مشکلی ندارم. محمد مرسی در مصر چهار روزه بوسیله ی ارتش زمینگیر شد. ارتشی ها یک روز آب قاهره را قطع می کردند و روز دیگر برقش را. وقتی مردم به ستوه آمدند مرسی را گرفتند و در قفس انداختند. آب از آب هم تکان نخورد. الان هم به اعدام محکوم شده است.
مشکل من با شعارهای زمان انتخابات روحانی است. روحانی مگر مسائل و مصائب این کشور و این جامعه را نمی دانست؟ مگر کسانی را که عمری با هم نان در یک کاسه تریت کرده بودند و امروز در مقابلش هستند (یا که در مقابل خود می بیند،) نمی شناخت؟ چرا آن شعارها و وعده ها را به زبان آورد که اکنون در اجرایشان دربماند یا دستکم مسیری را برود که چشم انداز مبهمی دارد؟ مگر می شود سفر دریا را با کشتی سوراخ رفت؟
اگر روحانی آن وعده ها را نمی داد و آن شعارها را به زبان نمی آورد مردم یا رای می دادند یا نمی دادند و یا رای بالا نمی دادند. آیا این کار بهتر بود یا الان که شمار زیادی از رای دهندگانش احساس ناخوشایندی نسبت به او پیدا کرده اند؟ و دقیقا بعد از همین فاصله افتادن بین روحانی و طرفدارانش، تحریم های جدید آمریکا شکل می گیرد و متاسفانه یکی از قوای مسلح و رسمی کشور تحریم می شود که به نوعی اعلان جنگ آمریکا به ایران است. اما چرا در جامعه ی ایران واکنش ملی را در حد یک جنگ برنمی انگیزاند؟
شاید دلایل زیادی وجود داشته باشد که یکی از آنها تغییر رفتار و گفتمان حسن روحانی است (صرف نظر از تعیین قصور یا تقصیر یا ناچاری و اجتناب ناپذیری چنین تغییری) که به تعمیق شکاف دولت - ملت انجامید. گمان می کنم که اگر او وعده های انتخاباتی اش را همانگونه که بر زبان آورده بود به پیش می برد آمریکا شطرنج قدرت را در مواجهه با ایران دستکم این طور به پیش نمی برد.
آمریکا نمی تواند در صورت وجود اتحاد دولت - ملت در ایران، بر کشور ما استیلا پیدا کند!
https://t.me/mohammadhosseinghiasi
در ایام جوانی به خدمت دولت بودم. دولت اصلاحات. سری پرشور داشتم. ارزشهای اصلاح طلبانه برایم تنها اولویت زندگی ام بود. در کارها و جلسات، بی شکیب و متهورانه آنها را پی می گرفتم(یا گمان می کردم چنین می کنم) و بالطبع بحث ها و جدل هایی در آن جلسات پیش می آمد که غالبا یک طرفش من بودم. یکی از مدیران مافوق که انسان خردمند و روزگار دیده ای بود، بخاطر اذیتی که می شدم و رنجی که می دیدم احتمالا دلش می سوخت. یکبار خصوصی به من گفت فلانی من هم همان اهداف و ارزشهای تو را دارم و به آنها معتقدم اما با این روش تو کار پیش نمی رود. به گمانم راست می گفت. و به دلیل وجود همین تعارض در پایان دولت اصلاحات از کار دولتی کناره گرفتم.
استدلال حسن روحانی می تواند چنان چیزهایی باشد. یعنی اگر من در بالای هرم قدرت در مقابل کذا و کذا کوتاه نیایم کار پیش نمی رود. و در پایین هرم قدرت هم اگر در بین مدیران من شماری از این اجق وجق ها نباشند در آنجا هم کار پیش نمی رود و نمی توانم جواب نان و آب و برق و گاز و درمان و آموزش و پرورش و حمل و نقل و غیره ی مردم را بدهم.
به عبارتی در نگاه همدلانه با حسن روحانی باید بگوییم که مملکت و جامعه ی ما فعلا بینواتر و ناتوان تر از آن است که اهداف والا را در سربپروراند و مقصر آن هم شخص حسن روحانی نیست که بخواهد تاوان و هزینه ی آنرا بدهد.
فی الواقع من با این نگاه آقای روحانی مشکلی ندارم. محمد مرسی در مصر چهار روزه بوسیله ی ارتش زمینگیر شد. ارتشی ها یک روز آب قاهره را قطع می کردند و روز دیگر برقش را. وقتی مردم به ستوه آمدند مرسی را گرفتند و در قفس انداختند. آب از آب هم تکان نخورد. الان هم به اعدام محکوم شده است.
مشکل من با شعارهای زمان انتخابات روحانی است. روحانی مگر مسائل و مصائب این کشور و این جامعه را نمی دانست؟ مگر کسانی را که عمری با هم نان در یک کاسه تریت کرده بودند و امروز در مقابلش هستند (یا که در مقابل خود می بیند،) نمی شناخت؟ چرا آن شعارها و وعده ها را به زبان آورد که اکنون در اجرایشان دربماند یا دستکم مسیری را برود که چشم انداز مبهمی دارد؟ مگر می شود سفر دریا را با کشتی سوراخ رفت؟
اگر روحانی آن وعده ها را نمی داد و آن شعارها را به زبان نمی آورد مردم یا رای می دادند یا نمی دادند و یا رای بالا نمی دادند. آیا این کار بهتر بود یا الان که شمار زیادی از رای دهندگانش احساس ناخوشایندی نسبت به او پیدا کرده اند؟ و دقیقا بعد از همین فاصله افتادن بین روحانی و طرفدارانش، تحریم های جدید آمریکا شکل می گیرد و متاسفانه یکی از قوای مسلح و رسمی کشور تحریم می شود که به نوعی اعلان جنگ آمریکا به ایران است. اما چرا در جامعه ی ایران واکنش ملی را در حد یک جنگ برنمی انگیزاند؟
شاید دلایل زیادی وجود داشته باشد که یکی از آنها تغییر رفتار و گفتمان حسن روحانی است (صرف نظر از تعیین قصور یا تقصیر یا ناچاری و اجتناب ناپذیری چنین تغییری) که به تعمیق شکاف دولت - ملت انجامید. گمان می کنم که اگر او وعده های انتخاباتی اش را همانگونه که بر زبان آورده بود به پیش می برد آمریکا شطرنج قدرت را در مواجهه با ایران دستکم این طور به پیش نمی برد.
آمریکا نمی تواند در صورت وجود اتحاد دولت - ملت در ایران، بر کشور ما استیلا پیدا کند!
https://t.me/mohammadhosseinghiasi