امروز دقیقا میشه یک سال که رفتی. بدون خداحافظی و من یاد گرفتم که اگه خورشید هیچوقت غروب نکرد، اگه زندگی شد یه آفتاب داغ و همیشگی، اگه بدوئم دنبال سایه بیشتر اذیت میشم. البته اینم فهمیدم که نمیتونم خودمو گول بزنم که دارم آفتاب میگیرم تا حس خوبی داشته باشم. فهمیدم که تنهام. آدمها میرن، رویاها میمیرن، خاطرات میمونن و میکشن، نه لزوما خودتو، احساسات، باورهات و اعتمادت رو ولی تو آرزو میکردی که کاش خودت رو. این ناراحتی و عصبانیت تا آخرین روز عمرم جای تو رو توی قلبم گرفت. هیچوقت نمیبخشمت چون تو باعث شدی هر لحظه که به صورت دوستام نگاه میکنم از این بترسم که نکنه فردا بره و بهم نگه. نکنه پسفردا دیگه نباشه. نکنه بهم نگه و بره. نکنه بازم حتی فرصت نکنم با نزدیکترین آدم زندگیم خداحافظی کنم. هیچوقت نمیبخشمت چون تو باعث شدی مطمئن شم همیشه قبل تولدم اتفاقای بدی میافته و تاابد قراره روز تولدمو ناراحت باشم.