این چون نکته آموزشی داره باهاتون درمیون میذارم.
با یه یارویی دیت میکردم که خب بارها خواستم باهاش تموم کنم ولی تو کتش نمیرفت. به جز وضعیت روانیش که خب یه چیزی در حد گرگعلی مقنی بود، آدم داغونی هم نبود واقعا. هم استاد دانشگاه بود و هم یه شرکت داشت. با پرنس ایالت هم نشست و برخاست داشت. از خانوادهای بسیار بانفوذ بود. یعنی قشنگ رو کاغذ میذاشتید، همه چی عمیقا علیه من بود. کلی هم برام کادو و یه ست جواهرات خریده بود.
من دیگه از یه جا به بعد دیدم زبون آدم نمیفهمه، این شد که بلاکش کردم. بعد این آدم چندین بار بیمارستان و جلوی خونه اومد که باهام مثلا حرف بزنه. هر بار هم من با نهایت سرعت فرار کردم از دستش چون میدونستم مجوز حمل اسلحه داره و خانوادهش هم میتونن براش کاور کنن.
دیگه خلاصه رفتم پیش رفیقم که شفآرتز اورژانس بود و درد و دل طوری بهش شرایط رو توضیح دادم.
اولا که اسم و مشخصات یارو رو گرفت و تحویل تمامی ارکان بیمارستان داد. طرف Hausverbotگرفت. یعنی هرگز نمیتونه بیمارستان ما بستری شه. اورژانس هم بیاد بعد اقدامات اولیه ارجاع!
از اینجا به بعدش میریم پست بعد که خیلی مهمتره:
با یه یارویی دیت میکردم که خب بارها خواستم باهاش تموم کنم ولی تو کتش نمیرفت. به جز وضعیت روانیش که خب یه چیزی در حد گرگعلی مقنی بود، آدم داغونی هم نبود واقعا. هم استاد دانشگاه بود و هم یه شرکت داشت. با پرنس ایالت هم نشست و برخاست داشت. از خانوادهای بسیار بانفوذ بود. یعنی قشنگ رو کاغذ میذاشتید، همه چی عمیقا علیه من بود. کلی هم برام کادو و یه ست جواهرات خریده بود.
من دیگه از یه جا به بعد دیدم زبون آدم نمیفهمه، این شد که بلاکش کردم. بعد این آدم چندین بار بیمارستان و جلوی خونه اومد که باهام مثلا حرف بزنه. هر بار هم من با نهایت سرعت فرار کردم از دستش چون میدونستم مجوز حمل اسلحه داره و خانوادهش هم میتونن براش کاور کنن.
دیگه خلاصه رفتم پیش رفیقم که شفآرتز اورژانس بود و درد و دل طوری بهش شرایط رو توضیح دادم.
اولا که اسم و مشخصات یارو رو گرفت و تحویل تمامی ارکان بیمارستان داد. طرف Hausverbotگرفت. یعنی هرگز نمیتونه بیمارستان ما بستری شه. اورژانس هم بیاد بعد اقدامات اولیه ارجاع!
از اینجا به بعدش میریم پست بعد که خیلی مهمتره: