#پارت81
***
مرصاد
با صدای آلارم گوشیم چشممو باز کردم! صدای
زنگ و خاموش کردم و کش وقوسی به بدنم
دادم! امروز جمعه اس! روزی که قراره ماهک به
من ببازه! مهران به پیشنهاد من با نازنین دوست
شد و اطلاعات ماهک رو ازش میگیره! به گفته
ی مهران ماهک حریف قدریه! دیشب سارا پیشم
بود که ماهک زنگ زد! و اون شد شروع یه دعوا
و قطع رابطه ام با سارا! سارا هم نفرینم کرد!
اونم مثل بقیه آرزو کرد جوون مرگ بشم و تو
زندگی خیر نبینم! اونم بعداز بازشدن چشم هاش
و دیدن حقایق اشک ریخت و نفرین کرد! اصلا
من چرا دارم بهش فکرمیکنم؟! از جام بلند شدم
و بعد از گرفتن یه دوش ده دقیقه ای تصمیم
گرفتم به ماهک زنگ بزنم و قرار امشب و تایین
کنم!
***
مرصاد
با صدای آلارم گوشیم چشممو باز کردم! صدای
زنگ و خاموش کردم و کش وقوسی به بدنم
دادم! امروز جمعه اس! روزی که قراره ماهک به
من ببازه! مهران به پیشنهاد من با نازنین دوست
شد و اطلاعات ماهک رو ازش میگیره! به گفته
ی مهران ماهک حریف قدریه! دیشب سارا پیشم
بود که ماهک زنگ زد! و اون شد شروع یه دعوا
و قطع رابطه ام با سارا! سارا هم نفرینم کرد!
اونم مثل بقیه آرزو کرد جوون مرگ بشم و تو
زندگی خیر نبینم! اونم بعداز بازشدن چشم هاش
و دیدن حقایق اشک ریخت و نفرین کرد! اصلا
من چرا دارم بهش فکرمیکنم؟! از جام بلند شدم
و بعد از گرفتن یه دوش ده دقیقه ای تصمیم
گرفتم به ماهک زنگ بزنم و قرار امشب و تایین
کنم!