#پارت943
و من به این فکر می کردم میلاد بعد از دیدن خونش،
چه مرگی رو برای تک تکمون انتخاب می کنه؟
فرهاد نفرت زده از لابه لای دندوناش گفت:
-شیش ماهه؟ شیش ماه فقط...شیش ماه می تونی ازش محافظت کنی بعدش ...
به سمتمون اومد و انگشتش و روی سینه فرهاد گذاشت و غرید:
-جوری می کشمش که صورتش و شناسایی نکنی.
لرزیدم و دست فرهاد مچ دستم و هدف قرار داد
از حرصش و حتی توانایی ناله و آخ گفتنم نداشتم.
فرهادم درست مثل فرزاد غرید:
-سگ گی باشی!
در اتاق باز شد و مهیار اسلحه به دست که نه کلاشینکف به دست وارد شد
و به حالت بامزه ای عصبی داد زد:
عزیزان رمان #احساس خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان بگه رمان #احساس رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇
@tabliq660👈👈👈👈
و من به این فکر می کردم میلاد بعد از دیدن خونش،
چه مرگی رو برای تک تکمون انتخاب می کنه؟
فرهاد نفرت زده از لابه لای دندوناش گفت:
-شیش ماهه؟ شیش ماه فقط...شیش ماه می تونی ازش محافظت کنی بعدش ...
به سمتمون اومد و انگشتش و روی سینه فرهاد گذاشت و غرید:
-جوری می کشمش که صورتش و شناسایی نکنی.
لرزیدم و دست فرهاد مچ دستم و هدف قرار داد
از حرصش و حتی توانایی ناله و آخ گفتنم نداشتم.
فرهادم درست مثل فرزاد غرید:
-سگ گی باشی!
در اتاق باز شد و مهیار اسلحه به دست که نه کلاشینکف به دست وارد شد
و به حالت بامزه ای عصبی داد زد:
عزیزان رمان #احساس خیلی طولانیه بسیار هیجانیه هر کی کاملشو میخواد پیام بده الان بگه رمان #احساس رو میخوام براشون ارسال بشه 👇👇👇👇👇👇
@tabliq660👈👈👈👈